سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه دوستدار دیدار خداوند سبحان شود، دنیا را فراموش می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :282
کل بازدید :2044997
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/23
9:24 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در حالی که ما سبک زندگی اسلامی را سبک کامل برای جوامع بشری می دانیم،‌ ولی در تصویرسازی آن مانده ایم چه رسد که در قالب تجسمی آن را به نمایش بگذاریم.

یکی از دوستان در حوزه آموزش و تبلیغ جهانی مکتب تشیع، با نگاهی انتقادی به این حوزه می گفت: ما برای این که از درستی روش ها و آموزش های خود آگاه شویم می بایست به نتایج و ثمراتی که درخت آموزش و تبلیغ به جا گذاشته مراجعه کنیم. به نظر می رسد که میوه های این درخت ناقص و نارساست.

به نظر می رسد که این درخت از نظر روشی و محتوای مطلوب دارای نواقصی است که اگر به شناسایی و درمان آن نپردازیم هم چنان میوه های نارسی در اختیار خواهیم داشت.

نگاه به گذشته

اگر نگاهی به سبک جامعه ایرانی یا دیگر جوامع شیعی بیاندازیم،‌به سادگی در می یابیم که با سبک زندگی ترسیم شده در آموزه های وحیانی اسلام و جامعه قرآنی،‌ فاصله زیادی دارد؛ زیرا علل و عوامل گوناگونی موجب شده تا جوامع شیعی از جمله جامعه شیعی ایرانی نتواند به عنوان تجسم یک جامعه آرمانی شیعی خودنمایی کند. سبک زندگی در ایران،‌ از تفکرات جاهلی موج می زند. البته اسلام مخالف فرهنگ های انسانی نیست و با فرهنگ های انسانی از دریچه تایید تا اصلاح تا تخطئه می نگرد. به این معنا که همه را در غربال آموزه های عقلانی و وحیانی می ریزد و ارزیابی کرده و مثبت و منفی می کند. اما به نظر می رسد که این کار در شکل نظام مند از سوی مدیران جامعه و رهبران آن،‌ انجام نشده است و چیزی به عنوان تشیع ایرانی، تشیع شبه قاره ، تشیع عراقی یا تشیع لبنانی شکل گرفته است.

نتیجه این رویکرد آن است که فرهنگ جاهلی بدون عبور از غربال وحی و عقل هم چنان بر سبک زندگی مدعیان تشیع حاکم است.

البته جامعه شیعی از جمله ایران، در مقام ترسیم کلان، دارای ترسیم کاملی از سبک درست زندگی است که حتی نشانه های آن در زندگی فردی معصوم وجود دارد و آنان الگوهایی برای هر انسان مومنی است. اما در بخش اجتماعی و مرتبط با جامعه تنها مطالب کلان و کلی درباره سبک زندگی وجود دارد که حتی به درستی سامان دهی و نظریه سازی نشده اند؛ چرا که دولت اسلامی عصر نبوی(ص) یا علوی(ع)، هر چند که بیانگر نوعی جامعه ایده آل و آرمانی است، ولی به جهاتی که در مساله عصر ظهور و منجی مطرح می شود،‌ یک عصر طلایی نیست و نمی تواند نمای کامل از سبک زندگی قرآنی ارایه دهد.

به سخن دیگر، ترسیم قرآنی جامعه آرمانی،‌ هنوز به طور کامل تحقق نیافته است. از این روست که چشمان مسلمانان به ویژه شیعیان به عصر مهدوی (عج) دوخته شده تا آن جامعه آرمانی و ناکجا آباد و مدینه فاضله را تحقق بخشد و وجود عینی و مملوس دهد.

آن چه در کتب ما از جامعه آرمانی نوشته شده از نقص عمده ای رنج می برد،‌ زیرا به کلیات در آن بسنده شده و تمامی روابط در یک دستگاه سامان نیافته است. بنابراین،‌لازم است که گروهی از اندیشمندان و نخبگان به این آموزه های کلی وحیانی و عقلانی مراجعه کنند.

در حال حاضر با نگاهی به رسانه هایی که به عنوان ابزار آموزشی و فرهنگی مورد استفاده قرار می گیرند، به خوبی دانسته می شود که نگاه نخبگان و هنرمندان به گذشته است. در حالی که تصویر و ترسیم گذشته می تواند مفید باشد، ولی این تصویر بدون ترسیمی از آینده و دستگاه کامل نظام جامعه و دولت نمی تواند، مفید و سازنده باشد.

سیمای ناکجاآباد شیعی

درحالی که رسانه های غرب فرهنگی سبک زندگی آمریکایی را همراه با مدینه فاضله آن در ناکجاآباد ترسیم می کنند، ما حتی بر اساس آموزه های شیعی نخواسته ایم در ترسیم و تصویرسازی از سبک زندگی شیعی گامی برداریم. در مساله مهدویت که چراغ امید ماست،‌ تنها به کلی گویی بسنده کرده ایم.

بنا بر فرمان رهبری، ما می بایست با بهره گیری از نقشه راه غرب،‌ نقشه راهی ترسیم کنیم تا گام به گام نه تنها به تقابل با فرهنگ مادی گرایانه و حسی گرایانه و منحط غرب برخیزیم،‌ بلکه تصویر روشن از آن چه می خواهیم بدان برسیم و فرصت زمانی رسیدن به آن ترسیم نماییم.

اگر نگاهی کوتاه و گذرا به سینمای غرب و دیگر آثار در عرصه ادبیات و فرهنگ غربی داشته باشیم، به سادگی در می یابیم که آنان نه تنها جامعه الگوی خود را مانند سبک زندگی آمریکایی در اختیار داشته و به جهانیان معرفی می کنند،‌ بلکه اتوپیا و مدینه فاضله و ناکجاآباد خود را نیز در سیمای آینده به تصویر می کشند و راه رسیدن به آن را در نقشه راهی کلان ترسیم می کنند.

از جمله این آثار که نگاهی فلسفی به سبک زندگی آمریکایی و مدینه فاضله ی آن دارد می توان به گمشده یا لاست اشاره کرد. این سریال تصویر و ترسیمی از ناکجا آباد فرهنگ غربی است. فرهنگ غربی می کوشد تا در چارچوب لیبرال دمکراسی مسیحی خود، جهان آرمانی که با الگوی آمریکایی جهانی می شود، به تصویر بکشد و دستگاه کاملی از آن را ارایه دهد.

این در حالی است که ما با اصل منجی ومهدویت و جامعه آرمانی نه تنها به تبیین این دستگاه و نظام آرمانی برای انسان و جامعه نپرداخته ایم، بلکه یک کتاب جامعه از آن چیزهایی که در آموزه های دینی به عنوان نظام برتر معرفی شده تدوین نکرده ایم. این گونه است که در برابر پرسش مخاطبان پیام های خود در سراسر جهان با این مشکل مواجه می شویم که ما چه تصویر و ترسیمی از جهان آرمانی و برتر و جامعه قرآنی داریم.

مشکل ما در برابر مخاطبان این است که نمی توانیم نظام کنونی در جمهوری اسلامی و بلکه بدتر جامعه اسلامی ایرانی را به عنوان یک جامعه در مسیر جامعه آرمانی معرفی کنیم؛ زیرا نظام و هم چنین جامعه کنونی ما به شدت از نواقص عمده ای رنج می برد. از این روست که طلاب حوزه های علمیه حتی در دستگاه بسته حوزوی نمی توانند جامعه کوچک آرمانی را ارایه دهند و یک انسان نیمه کامل و نیمه تمامی را به دیگران ارایه دهند؛ چه رسد که بتوانند برای دیگران الگوی مناسبی باشند.

حال اگر ما نمی توانیم در یک مدل کوچک تجسم عینی از جامعه آرمانی داشته باشیم،‌ دست کم تلاش کنیم سیمای آن جامعه آرمانی را در یک سریال و فیلم و رمان و متن به ترسیم کشیم. البته با استفاده از قدرت رسانه تصویری و دیداری و امکانات آن، به نظر می رسد که می توان جامعه آرمانی و ناکجاآباد قرآنی و شیعی را ترسیم کرد و به جهانیان ارایه داد؛ شاید این گونه ما بتوانیم برای کسانی که مخاطب پیام های حوزه های شیعی در جهان هستند، نمونه آرمانی برگرفته از آموزه های آن را ارایه دهیم و برای آنان ملموس نماییم تا آنان در این راه گام بردارند.

فقدان تصویر یا ترسیم کامل از دستگاه و نظام آرمانی می تواند در زمانی که گفتمان رقیب به شدت در حال اشباع جهان به تصویر و ترسیم سازی جامعه آرمانی خود است، ما را در یک حالت انفعالی فرو برد و از قدرت تهاجم فرهنگی به تدافع بکشاند و از فعال بودن به انفعال سوق دهد.


  
  

عقل انسانی به عنوان مدیر،‌ احکامی را صادر می کند که از آن به مستقلات عقلی یاد می شود. بنیاد بسیاری از فضایل و رفتار اخلاقی بر احکام عقلانی است؛ هر چند که در این میان خرد جمعی و سیره عقلایی نیز احکامی را صادر می کند و به عنوان دومین مبنای اخلاقیات عمل می کند.

شریعت و آموزه های وحیانی ، سومین سه گانه این مبانی اخلاقی را تشکیل می دهد. این گونه است که روابط انسانی در سه چارچوبه عقل و عقلاء و وحی سامان می یابد.

سه گانه عدالت،‌ احسان و امانت

عقل و عقلاء و وحی در روابط اجتماعی انسان بر سه گانه فوق تاکید دارند؛‌چراکه این سه گانه است که بهترین شرایط و فضای مناسب کمال یابی انسان فراهم می آورد.

بی گمان از مهم ترین احکام عقل که از آن به مستقلات عقلی نیز یاد می شود،‌ مساله قباحت و زشتی ظلم و حسن و نیکویی عدالت است. بر این اساس، از مواضع اخلاقی مهم انسانی،‌ گرایش به عدالت و گریز از ظلم بلکه عدالت خواهی و ستم ستیزی است.

جامعه اگر بر عدالت حرکت کند و انسان ها بر اجرای عدالت پافشاری کنند و آن را در حق خود و دیگری به تمام و کمال انجام دهند و در مقابل ستم بیایستند،‌ آن گاه است که حق در همه زندگی بشر جاری می شود و امنیت و آرامش و آسایش در جامعه مستقر می گردد.

خداوند بر این اساس، به تایید حکم عقل و فطرت پرداخته و این مساله را امضا نموده است. از این روست که یکی از احکام امضایی در شریعت وحیانی اسلام، عدالت است به گونه  ای که هر حکم و قانونی بر خلاف عدالت،‌باطل و نامشروع دانسته شده است.

هم چنین خداوند از مومنان خواسته است تا بی توجه به رنگ و مذهب و اعتقاد و نژاد،‌ بلکه تنها به صرف انسان بودن، عدالت را اجرا کنند و حتی برای اجرای عدالت و تعمیم و گسترش آن به کمک مظلومان و ستمدیدگان بشتابند و به جنگ ستمگران بروند.

خداوند در این باره می فرماید: و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیّا واجعل لنا من لدنک نصیرا؛ چیست شما را که در راه خدا و ضعیف شدگان جامعه، از مردان، زنان و کودکان کارزار نمی‏کنید؟!آنان که می‏گویند:پروردگارا!ما را از این قریه (جامعه) بیرون بر و رها ساز که اهلش ستمکار است و قرار ده برای ما از جانب خودت سرپرست و یاوری و قرار ده از نزد خودت یاری کننده‏ای»، (نساء، آیه 75).

دومین سه گانه در روابط اجتماعی،‌ احسان است؛ چرا که انسان موجودی عاطفی است و تنها از طریق عقل وحقوق نمی توان روابط اجتماعی انسانی را تنظیم کرد و سامان داد. از این روست که تکیه بر اصول عاطفی چون احسان بسیار مهم است؛ زیرا انسان با احسان در قالب های گوناگون نیکوکاری از گذشت و عفو و ایثار و محبت و مودت و مانند آن می تواند جامعه انسانی را به تمام و کمال تحقق بخشد. از این روست که بر احسان به عنوان کلید موفقیت در روابط اجتماعی انسانی تاکید شده است.

به عنوان نمونه احسان به والدین جدا از دین و مذهب و مانند آن لازم و ضروری دانسته شده است و از انسان ها خواسته شده تا والدین در کنار عبودیت الهی بنگرند و همان جایگاه بلند و والایی را که برای خداوند و بندگی او در نظر می گیرند،‌ برای والدین در نظر بگیرند؛‌ چرا که تحکیم روابط خانوادگی به ویژه با والدین به معنای تحکیم روابط سالم انسانی در جامعه است؛ زیرا شکل گیری جامعه و روابط سالم در جامعه از خانه شروع می شود. ( سوره بقره آیه 83 و نیز نساء آیه 36 و اسراء ،‌آیه 23)

سومین سه گانه را امانت تشکیل می دهد؛‌ زیرا بنیاد روابطی که به آسایش جامعه و انسان ختم می شود،‌ امانت داری است. از این روست که به حکم عقل و عقلاء، شریعت اسلام بر امانت داری تاکید کرده است. بنابراین در این سومین سه گانه نیز همانند دو اصل دیگر، لازم است که بی توجه به اعتقاد و نژاد و رنگ و دیگر عوامل و تنها به صرف انسان بودن و انسانیت، اصل امانت را مراعات کرد.

این گونه است که خداوند در آیه  58 سوره نساء می فرماید: ان الله یامرکم ان تودو الامانات الی اهلها، خداوند فرمان می دهد تا امانات را به اهلش بازگردانید.

از امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: «فَو الذینَ بَعَثَ محمداً بالحقِ نبیاً لو أنَّ قاتلَ الحسینِ بنِ علیٍ ـ علیه السلام ـ ائتمنَنَی عَلَی السیفِ الذی قَتلهُ به لأدیتَهُ إلیهِ؛ «به خدا قسم اگر قاتل امام حسین ـ علیه السلام ـ شمشیرش را به من امانت بسپارد هر آینه به او پس خواهم داد».( امالی صدوق، ص 319)

امام صادق(ع) و دیگران نیز بر این نکته تاکید دارند که در بازگرداندن امانت نمی بایست به ابرار یا فاجر بودن امانت گذار توجه کرد،‌بلکه هر کسی که امانتی نهاده می بایست به او بازگرداند و در امانت خیانت نکرد.( کافی، ج2، ص 104)

امام باقر(ع) نیز می فرماید: قال الباقر ـ علیه السلام ـ : «لا تنظرُوا إلی کثرهِ صلواتِهم و صومِهم و کثرهِ الحجِ و لکن اُنظُروا إلی صدقِ الحدیثِ و أداءِ الأمانهِ؛ به نمازهای زیاد و حج و روزه ننگرید بلکه به راستگویی و امانت داری توجه کنید».( امالی صدوق، ص 379.)

بنابراین، نمی توان سخن از روابط سالم انسانی در جوامع بشری گفت و خود را انسان یا مسلمان دانست،‌در حالی که به سه گانه مهم و اساسی در این باره یعنی عدالت و احسان و امانت بی توجه بود.


90/1/27::: 12:42 ع
نظر()
  
  

روابط اجتماعی در جوامع انسانی بر بنیاد عقلانیت وعقلائیت شکل گرفته است. اقتضای چنین رفتار عقلانی و عقلایی این است که هر آن چه را عقل محض و مستقل نیک و بد می داند،‌ پسندیده و زشت شمارد و هر آن چه را عقل جمعی و عقلایی در شکل عرف، نیک و بد می داند، پسند و ناپسند بداند. این گونه است که از نظر جوامع بشری، عدالت و برابری پسندیده و خوب و نیک دانسته می شود و همین جوامع ظلم و بی عدالتی را زشت و بد می دانند. هم چنین بر اساس همین نگرش است که جوامع بشری کارهای نیک و رفتاری هنجاری ها را تجویز و از بزهکاری ها و نابهنجاری ها باز می دارند و بزهکاران و هنجارشکنان را سرزنش و توبیخ می کنند.

آموزه های اسلامی نیز این مبانی و اصول را پذیرفته و تایید و امضا می کند. ازاین روست که در آموزه های اسلامی بارها همان چیزهایی را می شنویم که عقل و عرف عقلایی بر آن حکم می کنند و می گوید هر آن چه را برای خود نمی پسندید،‌ برای دیگران هم نپسندید و هر آن چه را برای خود می پسندید همان را برای دیگران بپسندید.

حقوق اسلامی بر بنیاد عقل و عقلاء شکل یافته است و یکی از منابع اصلی فقه و حقوق اسلامی،‌ عقل مستقل و نیز عقل جمعی و خرد جمعی می باشد که از سوی شارع و شریعت تایید و امضا شده باشد؛ چرا که در قسم اخیر برخی از اشکال مورد نقد وجود دارد که مبتنی بر شکل تربیت و آموزش جوامع بشری است که عرفی گاه ناپسند هنجار شناخته شده در جوامع می شود،‌ از این روست که به نقد خرد جمعی( نه عقل مستقل) رو آورده است و به عنوان نمونه معاملات عرفی ربوی را که عقلاء آن را تایید کرده اند، ناپسند و زشت و حرام دانسته است؛ زیرا این خرد جمعی را بر خلاف اصول و مبانی انسانی و اقتصاد سالم و گردش سالم اقتصادی یافته و زیان آن را به اقتصاد که قوام جامعه است، بیش تر از سود آن دانسته است. چنین نگرشی نسبت به خمر و شراب مسکر در پیش گرفته و با آن که آثاری را برای شراب مسکر و مست آور بر می شمارد و برای آن منافعی می یابد، ولی زیان و ضرر آن را بر عقل بیش تر می یابد و به تحریم خمر حکم کرده است.

بنابراین، هر چند که آموزه های وحیانی به تخطئه برخی احکام عقلایی و خرد جمعی و عرف جوامع می پردازد ولی احکام عقلانی را همانند احکام ریاضی می داند که تشکیک و تردید بردار نیست و ازاین روست که حکم آن را مانند حسن عدل و قبح ظلم، احکام شرعی دانسته و فرموده است: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل. اما همین مطلب را در باره عرف عقلایی و سیره رفتاری خردمندان بیان می کند،‌ بلکه به تحلیل آن پرداخته مواردی را امضا و مواردی را تخطئه می کند.

روابط استوارتر در جوامع ایمانی

چنان که گفته شد، جوامع انسانی بر بنیاد عقل و عقلاء شکل گرفته است و حقوق و اخلاق آن مبتنی بر اصول و احکام عقلانی و عقلایی می باشد. از این روست که عدالت و برابری و احقاق حق در آن اصالت می یابد.

اما از آن جایی که روابط در جوامع اسلامی به شکل دیگری نیز شکل می گیرد،‌تفاوت های ماهوی میان برخی احکام و اصول آن می توان یافت. البته این تفاوت ها در شکل مخالفت با احکام عقلانی و عقلایی نیست، بلکه متضمن همان و امری فراتر می باشد؛ زیرا بنیاد جوامع اسلامی افزون بر عقل بر عشق و عواطف می باشد. این گونه است که افزون بر جنبه همکاری که در جوامع عقلانی و عقلایی و انسانی وجود دارد، بر جنبه همدلی و همدردی نیز توجه داشته شده است. این گونه است که شکل روابط در میان جوامع انسانی تغییر می یابد و محبت و مودت در آن اصالت و قوام بیش تری می یابد.

اگر بخواهیم نمادی از این روابط به دست دهیم می بایست آن را همانند روابط عاشقانه همسران بدانیم که فراتر از قراردادهای حقوقی بسته می شود و آن چه مایه قوام آن می باشد، مودت و محبت و عشق و مهر و صفا و صمیمت است. از این روست که در بسیاری از موارد همسران از حق خویش می گذرد و فراتر از عدالت بر اساس احسان و محبت عمل می کنند و عفو و گذشت در میان ایشان استوارتر از عدل و حق است.

در جوامع اسلامی نیز روابط این گونه محبت آمیز و مودت آمیز می باشد. به این معنا که فراتر از عدالت در مقام احسان رفتار می کنند که در برگیرنده رفتارهای احساسی و عاطفی بسیاری است. به این معنا که شخص نه تنها از حق خویش می گذرد و یا ایثار می کند بلکه از مقام احسان به عفو عمل می کند و گذشت نسبت به دیگری و خطاها و اشتباهاتش دارد و حتی فراتر از آن حق خود را به تمام و کمال به دیگری می بخشد و هبه و واگذار می کند.

بنیاد روابط ایمانی در جوامع اسلامی بر محبت و احسان و مودت است و عدالت تنها برای حل بحران های حاد گام در صحنه می گذارد تا تعادل را در جوامع بحران زده ایجاد و برقرار کند و کدورت های را از دریچه حقوق حل و فصل نماید.

در جوامع اسلامی و ایمانی، عدالت هر چند که خوب است ولی کم ارزش است؛ زیرا انسان مومن نمی خواهد در جایگاه شریک اجتماعی به همکاری و تعاون با دیگری اقدام کند و همانند زن و شوهری باشند که در مقام بده و بستان و معامله نشسته اند و هرچیزی را از دریچه تنگ حقوق و عدالت می نگرند و حق و عدل و انصاف می جویند؛‌ بلکه همانند همسرانی هستند که بنیاد خانواده را بر عشق و مودت نهاده اند و از دریچه وسیع احسان به زندگی می نگرند. این گونه است که همدلی و همدردی گاه فراتر از همذات پنداری در ایشان بروز می کند و شخص درد دیگری را عین درد خویش می یابد و در مقام ایثار می نشیند و گرسنه را در عین گرسنگی خویش سیر می کند واز خود می گذرد؛ چون درد گرسنه را عین درد خود می یابد و سیری او را عین سیری خود می بیند.(سوره انسان)

هر گاه شخص با رفتاری نادرست و کلام و سخنی درشت مواجه می شود، در مقام سرزنش به نیکی می پردازد و با عفو و گذشت و نیکوکاری به او، وی را شرمگین احسان و محبت و مودت خود می کند و شر و زیان او را با بخشش و انعام پاسخ می دهد. از این روست که حضرت امیرمومنان(ع) این ناطق کلام الله و قرآن ناطق در مقام تفسیر آموزه های وحیانی قرآن در تبیین سلوک ایمانی در روابط اجتماع مومنان می فرماید: عَاتِبْ أَخَاکَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیْهِ ؛  برادرت را ( به هنگام خطاکاری) به وسیله نیکی سرزنش کن و شر او را از طریق بخشش کردن دور ساز .(نهج البلاغه ، کلمات قصار، 158)

سیره احسان و انعام امام حسین(ع)

شاید در این باره داستان های بسیاری را از سیر و سلوک عملی اهل بیت(ع) در این باره نقل کرد. با این همه در این جا تنها به نقل یکی از آن ها بسنده می شود که استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب داستان راستان آن را آورده است.

شخصى از اهل شام ، به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش ‍ افتاد به مردى که در کنارى نشسته بود. توجهش جلب شد، پرسید: این مرد کیست ؟ گفته شد:(حسین بن على بن ابیطالب است ). سوابق تبلیغاتى عجیبى که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و قربة الى اللّه ! آنچه مى تواند سب و دشنام نثار حسین بن على بنماید. همین که هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین بدون آن که خشم بگیرد و اظهار ناراحتى کند، نگاهى پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آن که چند آیه از قرآن مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض ‍ قرائت کرد به او فرمود:

ما براى هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم

آنگاه از او پرسید:آیا از اهل شامى ؟

جواب داد: آرى .

فرمود:من با این خلق و خوى سابقه دارم و سرچشمه آن را مى دانم.( شنشنه اعرفها من اخزم)

پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبى . اگر احتیاجى دارى حاضریم به تو کمک دهیم ، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایى کنیم . حاضریم تو را بپوشانیم ، حاضریم به تو پول بدهیم .

مرد شامى که منتظر بود با عکس العمل شدیدى برخورد کند و هرگز گمان نمى کرد با یک همچو گذشت و اغماضى روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت : آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته مى شد و من به زمین فرو مى رفتم و این چنین نشناخته و نسنجیده گستاخى نمى کردم . تا آن ساعت براى من ، در همه روى زمین کسى از حسین و پدرش مبغوضتر نبود و از آن ساعت برعکس ، کسى نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست.


  
  

 

هر چند که پیشرفت معنای فراگیری و عامی دارد که شامل همه ابعاد وجودی انسان و جامعه می شود؛ ولی در نظر نخست همانند هر چیز دیگری معنای متبادر به ذهن پیشرفت های مادی، اقتصادی و دنیوی است؛ چرا که این گونه پیشرفت ها به چشم می آید و همانند هر ملموس دیگری مورد توجه بیش تری قرار می گیرد.

پیشرفت و توسعه در تبیین و تعریف آموزه های اسلامی می بایست همواره در سایه سار عدالت و به هدف تحقق بخشی آن باشد. از این روست که در همه آموزه های اسلامی و قرآنی، هر حرکت به ویژه اقتصادی می بایست با حکومت و حاکمیت عدالت و در چارچوب آن انجام گیرد.

جهاد اقتصادی زمانی می تواند به ثمر نشیند و معنای واقعی یابد که به قصد تحقق عدالت و در مسیر آن باشد. از این روست که توسعه و پیشرفت بی عدالت به معنای فساد و پسگرد شناسایی و معنا می یابد.

ابعاد جهاد اقتصادی

جهاد اقتصادی دارای ابعاد چندی است که تحقق همه جانبه ی آن به معنای رسیدن به جامعه ایمانی و تمدن اسلامی است. از جمله مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی می توان به جنبه های تولیدی آن یعنی تولید ثروت اشاره کرد که مهم ترین ابزار این تولید می بایست تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری باشد.

تولید ثروت به معنای واقعی آن مسئولیت و ماموریت همگانی بشر به ویژه مومنان است؛ زیرا ثروت واقعی به معنای ایجاد امکانات بهتر و بیش تر برای همگان جهت دست یابی به اهداف آفرینش است. چنین ثروتی به سبب آن که همراه با استعمار و آبادانی زمین و مسئولیت خلافت الهی بشر و پروردگاری و ربوبیت اوست، نمادی از متاله و خدایی شدن است.(هود، آیه 61) از این روست که ثروت واقعی چیزی جز عبودیت و بندگی نیست؛ اما اگر این ثروت از حالت ابزاری به حالت تاصیل برسد و دنیا و مادیات برای بشر به اصالت و ارزش واقعی برسد، خطرناک خواهد شد؛ زیرا جریانی را بر خلافت جریان اصیل آفرینش و اهداف آن پدید می آورد و زمینه های بی عدالتی و ستمگری و استکبار را فراهم می کند.

آن چه نصیب و بهره هر انسانی در دنیا و آخرت خواهد بود، سعی و تلاشی است که در مقام عمل آبادسازی و آبادانی زمین انجام می دهد و حقیقت خود را در مقام خدایی و مظهریت پروردگاری نشان می دهد. هر چه انسان بیش تر و بهتر عمل و سعی کند، خود بهتری را به نمایش می گذارد و این خود بهتر و برتر است که آبادانی را برای همگان از موجودات و آفریده های هستی به ارمغان می آورد و آنان را به کمال شایسته و بایسته ایشان می رساند.

بنابراین، تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تصرف و تغییرات در موجودات جهان، از مهم ترین مسئولیت های بشر در گیتی است. این یکی از جنبه های جهاد اقتصادی است که در آموزه های قرآنی بر آن تاکید شده است.

اما تنها جنبه مثبت جهاد اقتصادی در جنبه تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تجاری سازی نیست، بلکه از مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی توزیع عادلانه این ثروت است.

همان گونه که تولید ثروت می بایست به قصد ایجاد برابری و عدالت همگانی و دسترسی همگان به امکانات شدن های کمالی باشد، توزیع ثروت به شکل عادلانه نیز می بایست مورد توجه قرار گیرد.

در اقتصاد سرمایه داری، تولید ثروت ارزش دارد، ولی همان گونه که عدالت در تولید مورد توجه نیست، در مقام توزیع ثروت نیست از عدالت هیچ خبری نیست. تاکید بر جنبه عدالت در توزیع از آن جا مهم تر است که در این مرحله و مرتبه بی عدالتی بیش تر نمود می یابد؛ زیرا تولید ثروت نیازمند خبرگی و استعدادهای خاصی است و تنها خردمندان هستند که تولید واقعی ثروت را از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری در اختیار دارند. خبرگان و خردمندان نیز بیش ترین گرایش را به عدالت داشته و اهل انصاف هستند. در این میان اجحافی که صورت می گیرد در هنگام توزیع ثروتی است که تولید می شود؛ زیرا بسیاری از مردمان به جهت تفکر استکباری و ستمگرانه خود، خواهان انباشت ثروت و تکاثر آن می باشند و از توزیع عادلانه ثروت تولیدی جلوگیری می کنند. این جاست که جهاد اقتصادی معنای خاص می یابد و مدیریت اقتصادی در جهادی مضاعف می بایست از هر گونه خلل و اختلالی در توزیع ثروت جلوگیری به عمل آورد.

خداوند در آیاتی از جمله آیه 7 سوره حشر از مانع جدی در سر راه جهاد اقتصادی به نام سرمایه داران و ثروت اندوزان و اغنیا سخن به میان می آورد. اینان مانع جدی در سر راه توزیع عادلانه ثروت هستند و اجازه نمی دهند تا سرمایه و ثروت در یک گردش سالم اقتصادی به جریان افتد.

ایشان اگر بتوانند می کوشند تا در همان آغاز منابع تولید ثروت از جمله ثروت های خدادادی زمین را در اختیار گیرند و با اعمال نفوذ از گردش سالم اقتصادی جلوگیری کنند. از این روست که جهاد اقتصادی زمانی تحقق می یابد که ثروت های خدادادی به درستی در میان همگان توزیع شود و امکان دسترسی همه اقشار جامعه و مردم به منابع تولید فراهم آید. از این روست که خداوند قوانینی را برای مهار تجاوز سرمایه داران پدید آورده است که از جمله آن قانون فی و انفال است. بر اساس این قانون الهی، منابع خدادادی چون معادن و دریاها و جنگل ها و نهرها و رودها و مانند آن در اختیار دولت اسلامی قرار می گیرد تا با توزیع عادلانه این منابع در میان اقشار مستضعف و فقیر جامعه، امکان بهره مندی از ثروت برای ایشان نیز فراهم آید.

بنابراین، در جهاد اقتصادی می بایست به این جنبه توجه شود که همگان به ویژه اقشار فقیر و مستضعف جامعه بتوانند از منابع تولید بهره مند شده و آن را به کار گیرند.

البته روش های دیگری نیز برای مهار و مدیریت ثروت از سوی خداوند و اسلام بیان شده است که از جمله می توان به زکات و خمس و دیگر انفاق های مالی اشاره کرد. این قوانین کمک می کند تا توزیع ثروت به شکل عادلانه در جامعه بشری صورت بگیرد.

ثروت، ابزار اصلاح و آبادی

بر اساس آموزه های اسلامی هر گونه توسعه و پیشرفت زمانی صحیح و مناسب و اصلاح گرانه خواهد بود که در چارچوب عدالت و مبتنی بر آن باشد. بنابراین، اگر توسعه و پیشرفتی در جامعه با ظلم و ستم به اقشار پایین دست و ضعیف جامعه انجام گیرد، پیشرفت نبوده بلکه می بایست از آن به فساد و پسرفت یاد کرد.

گنج های قارونی و ثروت انباشته در هر جامعه اگر در راستای رشد و توسعه و پیشرفت همگانی جامعه نباشد، از مسیر جهاد اقتصادی بیرون خواهد بود؛ چرا که چنین انباشت ثروتی به جای این که موجبات رشد و بالندگی فرد و جامعه شود، موجبات نابودی و تباهی خواهد شد.

بیماری که از طریق تفکر قارونی در جامعه ایجاد می شود، نه تنها مسیر حرکت های اقتصادی را منحرف می کند و از اهداف و فلسفه آفرینش باز می دارد، بلکه موجب می شود تا جامعه به نوعی خودباختگی برسد و انباشت بیش تر ثروت به یک بیماری همگانی تبدیل شود. این بدان معنا خواهد بود که ثروت به جای این که موجب آبادانی اهل زمین شود و خلافت انسانی را تثبیت کند، موجبات فساد و تباهی جامعه و انسان شود.

اما اگر ثروت به درستی در جایگاه واقعی خود شناخته و مورد استفاده قرار گیرد، در آن صورت است که ثروت به ابزار اصلاح فرد و جامعه و کمال زمین و آبادانی آن تبدیل می شود. این آن چیزی است که می بایست در جهاد اقتصادی همواره مد نظر قرار گیرد.


  
  

نقش کلمه در فرهنگ قرآنی

خداوند در آیاتی از قرآن به نقش کلمه توجه می دهد. از نظر قرآن، کلمه تنها واژگانی نیست که مفاهیم را منتقل می کند،‌ بلکه حقایقی هستند که در خارج از ذهن حضور مستقیم دارند. از این روست که کلماتی الهی نقش دیگری به خود می گیرند و کلماتی چون " کن فیکون" (بقره ، آیه 117 و آل عمران، ایه 47 و انعام،‌آیه 73 و  انبیاء،‌ آیه 90) کلمه وجود می شود و خروجی آن چون موجودات به عنوان کلمات معرفی می شود. خداوند در آیاتی از جمله 27 سوره لقمان از کلمات بی نهایت موجودات و آفریده های خویش سخن می گوید که با هفت دریا نیز نمی توان همه آن را نوشت.

کلمه و بیان ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، چنان که ارتباط تنگاتنگی نیز با علم و دانش دارند و خداوند در آیاتی از این نقش و ارتباط سخن گفته و جایگاه و ارزش آن را تحلیل و تبیین نموده است که از جمله می توان به آیاتی از سوره قلم و الرحمن اشاره کرد.

در آیات آفرینش انسان نیز از حقیقت کلمه و جادوگیری کلمات سخن به میان آمده است و مساله انباء و علم را به هم ربط می دهد و جالب این که رهایی انسان از سقوط پس از توبه به کلماتی است که خداوند به انسان القا می کند: فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرحیم( بقره، آیه 37)

برای خداوند کلمات خاص وجودی است که از آن جمله می توان به کلمه وجودی حضرت عیسی (ع) اشاره کرد که خداوند خود در این باره می فرماید: إن الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فی الدنیا(آل عمران، آیه 45)؛ یا این که می فرماید: إنما المسیح عیسى ابن مریم رسول الله و کلمته ألقاها(نساء، ایه 171)

این کلمات وجودی به خوبی نقش کلمه و ارزش آن را در فرهنگ قرآنی و الهی و وحیانی تبیین می کند. این نقش چنان مهم است که نمی توان از آن چشم پوشید؛ زیرا همان اندازه که ارزشمند و قدرتمند است، همان اندازه نقطه ضعف اساسی و اصلی انسان است. وضعیت کلمه را می بایست همانند وضعیت چشم اسفندیار دانست که نقطه قوت و ضعف اوست.

انسان با کلمه در دام شیطان می افتد؛ زیرا شیطان با کلمات اغواگر خویش انسان را وسوسه می کند تا سقوط کند و مقام خلافت را از دست دهد؛ هر چند که خداوند به داد انسان رسید و او را با کلمات وجودی محفوظ داشت و تنها از مقامی هبوط کرد، ولی سقوط نکرد؛‌ ولی این دلیل نمی شود که فرزندان آدم و انسان سقوط نکنند؛ چنان که بسیاری از آنان به اغواگری ابلیس برای رسیدن به فرشته وشی و پریرویی یا جاودانگی در دام ابلیس و شیطان گرفتار آمده (طه، آیه 120) و اخلد الی الارض(اعراف، آیات 166 و 167) شدند و سقوط کردند.

کلمه شیطان در جنگ نرم

شیطانی کلماتی را در جنگ نرم به کار می گیرد که آدمی را شیفته خود می سازد و ناخواسته دنبال امیال و آرزوهایش می کشاند. این گونه است که بی هیچ خون و خونریزی،‌ آدمی در پی شیطان و کلمه می رود.

در جهان امروز،‌ شیاطین جنی و انسی با بهره گیری از همه ابزارها بهره می برند تا کلمه و کلمات را به خانه و دل های مردمان وارد سازند؛ زیرا به تاثیر شگفت کلمه و جادویی آن آگاه هستند. آنان آگاه هستند که حکومت بر دل ها و قلب ها،‌به معنای استثمار و استعمار حقیقی است و شخص مجذوب کلمه و کلمات خود اسیر عاشقی است که همه هستی اش را در پای کلمه می ریزد. استعمارگران و شیاطین جهان هم چون جرج پنجم می داند که "...در گذشته تمام کاری که یک پادشاه انجام می داد، این بود که محکم پشت اسب بنشیند و مواظب باشد که نیفتد؛ اما امروز ما باید به خانه های مردم نفوذ کنیم و خودمان را برایشان لوس کنیم..."! یعنی به زبان ساده، شیاطین انسی هم چون شاگردان شیطان جنی و ابلیس دانستند که حکومت با صرف تکیه زدن برتخت و نمایش سیاسی قدرت شدنی نیست، بلکه بایستی با گفتار و سخنرانی درون خانه های مردم نفوذ کرد! و از طریق کلمه و اغواگری شخص را اسیر خویش سازند و مردمان را برده خود سازند و بی هیچ هزینه بر آنان حکومت کنند.

اغواگری کلمه همان چیزی است که امروزه در فرهنگ سیاسی به عنوان جنگ نرم یا Soft War     نام دارد. ژنرال دوایت آیزنهاور رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا در سالهای اولیه جنگ سرد در باره اغواگری شیطانی از طریق کلمه و جنگ نرم  گفته است: "ما به هیچ وجه قصد نداریم که در جنگ نرم، از طریق فشار و اعمال زور بر قلمرو یا ناحیه ای مسلط گردیم. هدف ما به مراتب عمیق تر، فراگیرتر و کامل تر است. ما در تلاشیم تا جهان را از راه های مسالمت آمیز،از آن خود گردانیم...ابزارهایی که برای گسترش این واقعیت استفاده می کنیم، به ابزارهای روانی مشهورند. اما از لحاظ این که این کلمه چه کاری قادر است انجام دهد، هیچ نگرانی به خود راه ندهید. جنگ نرم در واقع اذهان و اراده های افراد را مورد هدف قرار می دهد..."

نویسنده شیطان، جوزف نای (تئوریسین معروف آمریکایی) در کتابی با نام "قدرت نرم" یا "Soft Power     "در تشریح جنگ نرم و سیاست های ابلیس و شیطان در جامعه انسانی برای حکومت و سقوط انسان از انسانیت می نویسد: "... وقتی بتوانی دیگران را وادار کنی ایده هایت را بپذیرند و آنچه را بخواهند که تو می خواهی، در این صورت مجبور نخواهی بود برای هم جهت کردن آنها با خود، هزینه زیادی صرف سیاست هویج و چماق کنید. اغوا همیشه موثرتر از اکراه است و ارزش های زیادی مانند دمکراسی، حقوق بشر و فرصت های فردی وجود دارند که به شدت اغوا کننده اند..." 

ابلیس درباره نقش اغواگری و کلمه در جنگ نرم برای اسقاط انسان از انسانیت می گوید: قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛ گفت: «پروردگارا! چون مرا اغوا کردی و گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمین در نظر آنها زینت مى‏دهم، و همگى را اغوا و  گمراه خواهم ساخت.(حجر، ایه 39)

اغواگری اشکال گوناگونی دارد که گاه از طریق  Inception  انجام می گیرد. این واژه به معنای "کاشتن ایده ای در ذهن ناخودآگاه فرد هدف از طریق  خواب کردن" تعریف می شود. به این معنا که اراده شخص را از طریق رویا در اختیار می گیرند، ولی اغواگری تنها از این طریق نیست، بلکه بسیاری از مردم در بیداری گرفتار نوعی اغوا کلمه می شوند؛ زیرا کلمات گاه شخص را چنان مجذوب می کند که اراده خود را همانند فرد خواب آلوده در اختیار دیگری قرار می دهد و مانند مترسک با نخ کارگردان می گردد و همان افکار و اعمالی را می پذیرد و انجام می دهد که به او القا می شود.

جریان فتنه با تارنمای کلمه و اغواگری در خدمت ابلیس و شیطان بزرگ است و همان چیزی را دنبال می کند که شیاطین جنی و انسی دنبال می کنند. نقش اغواگری کلمه را می بایست شناخت؛ چرا که چشم اسفندیار انسان و جامعه است و هر آسیبی که انسان و جامعه انسانی بدان مبتلا می شود به سبب اغواگری با ابزار کلمه است. یعنی همان چیزی که نقطه قوت انسان است همین نقطه ضعف آدمی است.

 


  
  

نماد در آموزه های قرآنی، مورد توجه قرار گرفته است. نمادها به سبب سادگی و سرعت انتقال مفاهیم بسیار موثر هستند. واژگان عربی، از ظرفیت نمادسازی برخوردار می باشد؛ زیرا مفاهیم بسیاری را در کوتاه ترین و کم ترین واژگان و حروف منتقل می کند که همین بر زیبایی و گویایی و شیرینی زبان عربی می افزاید.

ما انسان ها به نمادها گرایش بسیار داریم، چرا که آسانی، سادگی، روانی، گویایی و زیبایی نمادها به ما کمک می کند که مفاهیم بسیاری را منتقل کنیم. از این روست که پس هر نماد فرهنگی،‌ جهانی از مفاهیم و مطالب قرار دارد. از جمله می توان به نماد هفت سین یا نماد سبزه و ماهی اشاره کرد. جامه و پرچم سیاه نشانه ای از غم و نمادی از اندوه است. سبزه نمادی از زندگی می باشد. 

از جمله نمادهایی که در قرآن برای اشرافیت و رفاه بیان شده است، کاخ و قصر است. کاخ نمادی از اشرافیت و رفاه اترافی می باشد. هر چند که داشتن کاخ در آخرت پسندیده و نشانه ای از ایمان و رستگاری است، ولی کاخ در دنیا نمادی از اسراف و استکبار است. به همان اندازه که کاخ نشینی در آخرت پسندیده و زیبا است، به همان اندازه در دنیا ناپسند و زشت است.

کاخ که در زبان عربی از آن به قصر یاد می شود، خانه های بزرگ، مجلل و برافراشته ای است که بیانگر اوج رفاه و آسایش است. خداوند در آیاتی از قرآن از کاخ های بهشتیان سخن به میان می آورد که دارای طبقات زیاد،‌ اتاق های بسیار، با شکوه و برافراشته می باشند.(زمر، ایه 20 ؛ فرقان، ایات 70 و 75 ؛ عنکبوت، آیه 85 و سباء، ایه 37)

کاخ ها، از سوی اشراف و مستکبران همواره مورد توجه بوده است؛ زیرا نشانه ای از ثروت و قدرت است. داشتن کاخ های باشکوه و با اتاق ها بسیار و درب ها و پنجره های بسیار(یوسف، ایه 23) با عناصری از سنگ های مرمر و آرایه هایی از زر و سیم بر بلندی تپه ها و مشرف بر خانه ها و کوخ های مردم، از جمله دلبستگی های انسان ظاهر بین و فاقد و عقل و اندیشه است.(نساء، آیه 78)

برخی از اشراف برای این که قدرت و ثروت خویش را به رخ مردمان بکشند و آنان را به شگفتی وا دارند، در اندیشه کاخ های سر به آسمان ساییده و برافراشته ای هستند که بر اوج قله ها و تپه ها بسازند. این مساله در عصر حضرت سلیمان(ع) به یک بیماری تبدیل شده بود. بسیاری از مردم برای این که قدرت و ثروت خویش را چون فرعون و قارون بر رخ دیگران بکشند، در اندیشه این کاخ های برافراشته بودند.

برخی از یهودیان بر این باور بودند که هیچ حکومتی در دنیا برتر از حکومت های فرعونی نبوده است و کفر و ظلم ایشان موجب شده بود تا بتوانند این کاخ های عظیم را بسازند و از زندگی دنیا بهره ای کامل برند. همین اندیشه گاه طعنه ای می شد بر جان پیامبران (ع) تا ایشان را به ستوه آورند و کفر و شیطنت را بر ایمان و عمل صالح برتر شمارند. این گونه بود که خداوند کاخ های عظیم سلیمان(ع) را برافراشت تا یهودیان را به حقیقت رهنمون سازد و دولتی برای آن حضرت(ع) رقم زد که بشر در هیچ دوره ای تجربه نکرده و نخواهد کرد.(نمل ، ایه 44 و ایات دیگر)

فرعونیان و اشراف مستکبر و خودپسند همواره دین را به بازی می گیرند و برای تحقیر مردم کاخ های سر به فلک می سازند. گاه به صراحت از نیت خویش سخن می گویند و می کوشند تا با ساختن کاخ خدایی خویش را به اثبات برسانند و منکر خداوندی خداوندگار شوند.(غافر،‌آیات 36 و 37)

اصولا جامعه ای که به دور از حقیقت و وحی و دین باشد،‌ هدف زندگی را در دنیا و آسایش آن محدود می سازد. از این روست که تمام همت و تلاش خویش را مصروف آن می کند تا خانه ها و کاخ هایی را برای خود بسازد که به آسایش مطلق وی بیانجامد.(اعراف، آیات 73 و 74)

کاخ های برافراشته ای از زر و سیم و سنگ های درخشان مرمر و خارا، با پرده های زربافت و اسباب و اثاثیه زرین و سیمین که همه جایش برق بزند و چشمان را خیره سازد.

از نظر آنان حقیقت زندگی چیزی جز دنیا نیست و عیش و نوش دنیا نیز جز به ساختن کاخ های بزرگ برای آسایش و زنبارگی نیست(نساء، ایه 78 و حج، آیه 45) از این روست که با کندن کوه ها و سنگ های خارا برای خویش کاخ می سازند(اعراف، آیات 73 و 74) و زنان مردمان را برای روسپی گری زنده نگه می دارند، چنان که فرعون مردان و پسران یهودیان را می کشت و زنان ایشان را زنده نگه می داشت تا با آنان به عیاشی بپردازند.

برخی از این ساده اندیشان و ظاهر بینان، با ساختن کاخ های استوار و محکم می کوشیدند تا از مرگ فرار کنند و زندگی دراز مدت و جاودانه در آن ها داشته باشند.(شعراء، ایات 123 و129 و نساء،‌آیه 78 و حج، آیات 45 و 46) آنان در این کاخ های اشرافی خود، به فساد می پرداختند و به جای بهره مندی در کارهای خیر از آن برای فساد استفاده می کردند.(اعراف، آیه 74 و ایات دیگر) این گونه بود که خداوند بر ایشان خشم می گرفت و ایشان را در کاخ های برافراشته و استوارشان به زیر می کشید و نیست و نابود می کرد.

اصولا زندگی کاخ نشینی و روحیه اشرافی گری موجبات بسیاری از اسراف ها در اعتقادات و رفتارها و کردارها می شود و انسان را به سوی اتراف سوق می دهد. از این روست که کاخ نشینی را نمی پسندد و آن را عامل تباهی اخلاق انسانی بر می شمارد.

انسان هر چند دارای ثروت و قدرت بی شمار است، می بایست از کاخ نشینی دوری کند؛ زیرا این گونه رفتارها روحیه اشرافی گری را تقویت می کند و آدمی را به منجلاب فساد و تباهی می کشاند و در یک فرآیندی از انسان سالم ، اکابر مجرمین می سازد.

 


  
  

یکی از مباحث مهم و کلیدی در حوزه فهم معارف و فقه اسلامی، درک درست دو مفهوم حکم عقل و عقلا است؛ زیرا به نظر بسیاری از مردم تفاوتی میان این دو حکم نمی بینند؛ زیرا از نظر آنان عقل و عقلاء یعنی خرد و خردمندان یکی است؛ چرا که خرد بی خردمند معنایی ندارد، پس حکم خردمند نمی تواند چیزی جز حکم خرد باشد.

هر چند که این مساله تا اندازه ای درست است، ولی می بایست توجه داشت که در مقام خارج چنین چیزی تحقق می یابد، ولی همواره در حوزه مفاهیم و تبیین عقلانی، تفاوت های ماهوی میان این دو مفهوم وجود دارد.

آگاهی و شناخت تفاوت و فرق میان این مفهوم می تواند برای درک بسیاری از مسایل ابتلایی در جامعه به ویژه جامعه علمی مفید باشد؛ چرا که بسیاری از دانشجویان و حتی فرهیختگان به سبب عدم توجه به تفاوت و فرق های موجود میان آن ها در دام سفسطه و اشتباه می افتند.

این نکته را می بایست همواره مورد توجه قرار داد که چیزی به نام مترادف نداریم و هر واژه ای بار مفهومی خاصی را با خود حمل می کند. از این روست که نمی توان حقوق بشر را همان حقوق انسان دانست؛ زیرا حقوق بشر ناظر به حوزه بدن و تن است ، در حالی که حقوق انسان ناظر به حوزه روح و روان انسان است. بسیاری از کلماتی که ما مترادف می شماریم در حقیقت نکات و ظرایف معنایی را با خود حمل می کنند که توجه به آن می تواند در فهم و درک گزاره های مفید فایده باشد.

تفاوت حکم عقل و حکم عقلا

خلیل رضا المنصوری در کتاب "نظریة العرف و دورها فی عملیة الاستنباط" به این تفاوت و فرق توجه داده است. این کتاب که برای تبیین جایگاه و نقش عرف در استنباط احکام شرعی نوشته شده ، به جدال ریشه داری پرداخته که از گذشته میان اصولیون و فقیهان اسلامی مطرح بوده است.

در میان اصولیون و فقیهان اسلامی، مساله منابع فقهی یکی از پایه ترین مباحث و مسایل است. بر اساس مکتب اهل بیت(ع) منابع فقهی چهار عنصر کتاب(قرآن)، سنت ، عقل و اجماع است. پرسش اساسی این جاست که مراد از عقلی که یک از منابع فقه اسلام شمرده شده ، چیست؟

در کتب اصولی و فقهی بارها این جمله ای بیان می شود که حاوی تساوی حکم عقل و شرع است. شاید شما هم بارها در کتب دینی و تعلیمات اسلامی دیده باشید که این جمله در آن بیان می شود: کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع؛ و کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل. به این معنا که هر آن چه عقل بدان حکم می کند، شریعت نیز به همان حکم می کند و هم چنین هر آن چه را که شریعت به آن حکم می کند، عقل نیز به همان حکم می کند. این بدان معنا خواهد بود که هرگز عقل و شریعت از هم جدایی ندارد.

در کتب و روایات معتبر شیعی از جمله کتاب اصول کافی در کتاب عقل و جهل، این معنا بسیار تکرار می شود که عقل هر جایی باشد، در آن جا دین و حیا نیز حضور دارد. از نظر تفکر مکتب اهل بیت(ع) اصولا عقل است که بنیاد دین بر آن نهاده می شود و اصول دین تنها به حکم عقل اثبات و پذیرفته می شود و این که تکالیف مبتنی بر وجود عناصری از جمله بلوغ و عقل است.

اما در همین منابع دینی، بارها دیده شده است که حکم خردجمعی، یا سیره عقلایی، یا حکم عقلاء و یا عرف عقلایی تخطئه شده است. اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ این پرسش را می بایست در تفاوت حکم العقل و حکم العقلاء یافت.

خلیل رضا المنصوری می نویسد: ما الفرق بین عرف العقلاء و حکم العقل؟ یختلف عرف العقلاء و بنائهم عن حکم العقل فی جهات:

الف: بناء العقلاء عمل خارجی و حکم العقل استنتاج عقلی و ان لم یعمل بعد؛

ب: بناء العقلاء و عرفهم یتکون بتکرار العمل و هذه من اهم عناصر تکونه و حکم العقل غیر مرتبط بالعمل فی حصوله و تکونه؛

ج: عرف العقلاء لو لم یکن فطریا مسبوق بالمصلحة و ملاحظتها ؛ و اما حکم العقل فیمکن ان یکون مجردا عن تلک الملاحظة فی المصلحة کتوافق الایجاب و القبول.( نظریة العرف و دورها فی عملیة الاستنباط ؛ خلیل رضا المنصوری، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ص 154)

از این عبارت دانسته می شود که سه فرق و تفاوت اساسی میان حکم عقل و حکم عقلا وجود دارد. به این معنا که حکم خردمندان ارتباط با عمل خارجی دارد، در حالی که حکم عقل تنها یک استنتاج عقلانی است. در تحقق حکم عقلاء تکرار عمل نقش دارد، در حالی که حکم عقل ارتباطی با عمل یا تکرار آن ندارد. دیگر آن که حکم عقل ارتباطی با مصلحت ندارد، در حالی که حکم خردمندان در ارتباط با مصالح صادر می شود.

حجیت مطلق حکم عقلانی و حجیت مشروط حکم عقلایی

در اصول فقه برای عقل به این سبب اعتبار باز می شود که حجیت آن مطلق و کامل و تمام است و چون و چرا بر نمی دارد. از این روست که بخش مستقلات عقلانی یا عقلی بخشی از اصول فقه اسلامی است که حاکم بر اصول دیگر است. از جمله احکام عقلانی و عقلی می توان به حسن عدل و قبح ظلم اشاره کرد. این حکم مطلق و تمام است و مختص به مصلحتی نیست و در همه جا عدالت نیک و خوب و پسندیده است و در همه جا ظلم و ستم زشت و بد و ناپسند است.

اما حکم عقلایی که گاه از آن به حکم عرف یا سیره عقلائی یا خرد جمعی تعبیر می شود؛ با ملاحظاتی در شریعت اسلام مورد تایید قرار گرفته است. نویسنده نظریه العرف بر این باور است که برای تعیین شرایط حجیت عرف عقلاء و احکام عقلایی لازم است تا مواردی مورد توجه قرار گیرد. این نویسنده در این کتاب، شرایط و حدود حجیت عرف عقلایی و احکام عقلایی را تبیین نموده است.

به هر حال، از نظر مکتب اهل بیت(ع) حجیت احکام عقلانی یا همان احکام عقلی، حجیت و اعتباری بی شرط و شروط است. اما حجیت احکام عقلایی و عرف عقلایی مشروط می باشد. از این روست که در بسیاری موارد دیده می شود که شریعت احکام عقلایی را تخطئه می کند، در حالی که این کار را نسبت به احکام عقلانی انجام نمی دهد؛ چون انکار احکام مستقل عقلی به معنای نفع دین و شریعت است؛ چرا که پایه ها و بنیاد دین بر عقل است و اصول دین مانند توحید، عدل، نبوت ، امامت و معاد با عقل اثبات می شود و اگر این گونه نباشد، آن دین تقلیدی مقبول نخواهد بود.

اما بارها دیده شده که شریعت اسلامی، حکم خرد جمعی و عرف عقلایی و احکام آن را تخطئه کرده است. از جمله این موارد می توان به احکام عقلایی در حوزه معاملات مانند بیع ربوی و خرید و فروش ربا و نزول خواری اشاره کرد که از نظر خردجمعی و عرف عقلایی همانند دیگر معاملات می باشد، ولی اسلام آن حکم عقلایی را تخطئه می کند و بیع ربوی را مانند دیگر بیع ها و خرید و فروش ها مقبول نمی داند.

در شریعت اسلامی، احکام عقلایی زمانی حجیت می یابد که متصل به عصر شارع بوده و شارع آن را تخطئه نکرده باشد و یا نسبت به آن سکوت داشته باشد. بحث منطقه الفراغ و مباحث دیگر در این باره می تواند برای فهم احکام عقلایی مفید باشد.

به هر حال، تفاوت های ماهوی میان احکام عقلانی(عقلی) با احکام عقلایی وجود دارد. توجه به این نکات و ظرایف می تواند درک درستی از احکام و قوانین شریعت اسلامی به دست دهد. بنابراین، هر عرف و حکم عقلایی نمی تواند مبنای برای حجیت همانند حکم عقلانی و شریعت باشد.


89/11/24::: 8:6 ع
نظر()
  
  

گریه واکنش هیجانی انسان نسبت به انگیزه هایی است که عواطف و احساسات آدمی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. گریه که همراه با سوز دل، هق هق و اشک و سرشک است، شاید تنها در انسان به شکل کمالی آن یافت می شود و موجودات دیگر، این حد از احساسات و عواطف را نمی توانند به نمایش گذارند.

انسان، با انگیزه های متفاوت بلکه متقابل و متضادی چون ترس و شوق می گرید. گریستن همانند خندیدن شاهکار آفرینش است و از این روست که خداوند این دو را به عنوان خصوصیت خاص انسانی به خود نسبت می دهد و می فرماید: و انه هو اضحک و  ابکی ، خداوند است که می خنداند و می گریاند.» (نجم، آیه 43)

به نظر می رسد که غیر از انسان، آفریده ای از این کمال برخوردار نباشد. در این میان انسان کامل، در تمامیت این معنا به اوج و فراز بلندی است. از این روست که گریه و خنده ، نمایش تمام عقل انسانی است؛ چرا که در انسان کامل، عقل معنای تمام و درست خود را می یابد و از ان جایی که عقل انسان کامل، در عواطف و احساساتش گره خورده است، نمایش عقل عشقی را در این موجود تنها می توان به نظاره نشست. عقل انسان کامل، چنان با عشق، محبت و مودت آمیخته است که عقلش می گرید و می خندد و دلش می اندیشند و معرفت و دانش می آموزد. انسان کامل با عقل عشق می ورزد و با دلش می اندیشد، چرا که عقل و دل او یکی شده است.

هستی گریان بر حسین(ع)

اما این بدان معنا نیست که غیر از انسان یا انسان کامل این گونه نیست، هر یک به درجه ای از عقل از عشق بهره مند هستند؛ چرا که نصف عقل حقیقی، محبت و عشق است.(تحف العقول، ص 443) بر این اساس هر کسی که عقل دارد، عشق و مودت و محبت دارد و از احساسات در حد خود سرشار است.  بر اساس آموزه های قرآنی، همه هستی برخوردار از درجه از عقل و شعور و احساس است. از این روست که در حد خود مکلف هستند و مخاطب خداوند قرار می گیرند.(فصلت ، آیه 11)

درجه احساس و عواطف هستی با توجه به عقل ایشان متفاوت است ولی همان اندازه برای درک و ابراز و اظهار عشق و محبتی که بخشی از مفهوم و مولفه عقل است، کفایت می کند.

خداوند در آیه 29 سوره دخان می فرماید: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْاَرْضُ وَ ما کانوُا مُنْظَرینَ؛ آسمان و زمین بر آنان نگریست و به آنان مهلتی داده نشده است. این آیه در بیان نفی گریه آسمان و زمین درباره کسانی است که خداوند آنان را به عذاب استیصال گرفته بود و ایشان را به سبب جسارت در گناه در همین دنیا عذاب کرده بود.

مفهوم مخالف این ایه است که زمین و آسمان از درجه و سطحی از عقل و شعور برخوردارند که شان و قابلیت گریستن را دارند؛ اما بر کسانی که به عذاب الهی گرفته شده بودند، نگریست.

اما آسمان و زمین بر امام حسین(ع) گریست. امیرالمؤمنین (ع) در روایتی در باره گریستن آسمان و زمین بر امام حسین(ع) سخن می گوید. در روایت است که آن حضرت این آیه را تلاوت می فرمود:‌ فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْاَرْضُ وَ ما کانوُا مُنْظَرینَ » درهمان هنگام امام حسین (ع) وارد مسجد شد، امیرالمؤمنین (ع) با توجه به او فرمود:‌« ‌اَمّا اِنَّ هذَا سَیُقْتَلُ وَ یَبْکی عَلَیْهِ السّماءُ وَ الْاَرْضُ ؛  اما این کسی است که بزودی کشته شود و آسمان و زمین بر او می گریند »( تفسیر برهان، ج 4، ص 161)

گریستن تا چهل روز

رسول گرامی اسلام علیه‏السلام در سفارشهای خویش به جناب ابی‏ذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره کرده و فرموده است: «یا اَباذَرٍّ! اِنّ الاَْرْضَ لَتَبْکی عَلَی الْمُؤمِنِ اِذا ماتَ اَرْبَعینَ صباحا؛ ای ابوذر! هنگامی که مؤمنی از دنیا می‏رود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است.»( مکارم الاخلاق، ص465)

امام صادق علیه‏السلام در روایتی به بیان گریه موجودات عالم بر سالار شهیدان پرداخته، به زراره می‏فرماید: «یا زرارة! اِنَّ السَّماءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه‏السلام اَرْبَعینَ صَباحا بِالدَّمِ وَاِنَّ الاَْرْضَ بَکَتْ اَرْبَعینَ صَباحا بالسَّوادِ و اِنَّ الشَّمسَ بَکَتْ اَرْبَعینَ صَباحا بِالْکُسُوفِ واَلْحُمْرَةِ... وَاِنّ الْمَلائِکَةَ بَکَتْ اَرْبَعینَ صَباحا عَلَی الحسین علیه‏السلام ؛ ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین علیه‏السلام خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست ... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند.»( مستدرک الوسائل، ج10، ص314، با تلخیص.)

امام صادق‏علیه السلام نیزد رجایی دیگر  می فرماید :بَکَتِ السَّماءُ عَلَی الحُسَین أربَعینَ یَوماً بالدَّم؛ آسمان چهل روز بر حسین علیه السلام ، خون گریه کرد.(مناقب آل أبی طالب ، ج 3 ، ص 212 )

درباره نقش چهل در زندگی بشر می توان به آیات و روایات بسیاری تمسک کرد که از جمله مساله چله عرفانی است . امام عسکری‏علیه السلام درباره یکی از ویژگی های عدد چهل می فرماید :عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ . . . و زِیارَةُ الأربَعینَ . . .مؤمن پنج نشانه دارد . . . و یکی از آنها زیارت روز اربعین است (تهذیب الأحکام ، ج 6 ، ص 52 )

 


89/11/3::: 2:31 ع
نظر()
  
  

امروز نماز در خدمت آقای قرائتی بودیم. ایشان بین نماز بر تاثیر شگرف نماز جماعت با حضور بیش از ده نفر تاکید می کند و پس از نماز نیز با نشان دادن فلاش رایانه گفت: انسان به جایی رسیده است که مجموعه اطلاعات رایانه ای را در فلاش کوچکی که به اندازه سر انگشت انسانی است می ریزد و منتقل می کند. یعنی انسان توانسته علم را از جامدی به جامدی دیگر منتقل کند با آن که این دومی از نظر حجمی بسیار کوچک تر از آن اولی است.

خداوند قادر و توانا نیز می تواند علم پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را به یک نوزاد یا بچه سه و پنج ساله منتقل کند، چنان که در باره حضرت عیسی (ع) و امام زمان(عج) اتفاق افتاد.


  
  

عاشورا در همه ملت های جهان به اشکال گوناگون حضور دارد. شاید شگفت انگیز باشد که در کشوری چون ترینیداد و توباگو در آمریکای لاتین، عاشورا به عنوان روز ملی همراه با کارنوالی باشد که همه اقوام و ادیان و مذاهب در آن حضور می یابند؛ چرا که در این روز شیعیان با اصل هندی در هنگام برگزاری مراسم عاشورایی با ارتش استعمارگر انگلیس رو به رو شدند و قیام بزرگی را علیه آنان برانگیختند و آغازگر قیام ملی علیه استعمارگران و در نهایت استقلال این کشور شدند. اکنون هر چند که روز ملی حوسا به معنای روز امام حسین(ع) کم تر ارتباطی دارد، ولی هنوز نمادهایی از قیام عاشورایی شیعیان را می توان در این مراسم یافت.

در هندوستان، هر روز می توان جشن و شادی را یافت؛ زیرا هر روز آن به نام یکی از الهه ها و خدایان است و مراسم شادی و جشن برای آن برگزار می شود. از این رو می توان که در طول سال آنان سرگرم شادی و جشن هستند ولی در همین هندوستان یک روز نه تنها روز عزای عمومی و تعطیل رسمی است بلکه همگان به احترام سرور و سالار شهیدان به ماتم می گیرند و می گریند و نشانه ها و علم های سیاه بر افراشته می شود و همگان از هندو و بودایی و سیک و مسلمان از سنی و شیعی در این مراسم شرکت می کنند.

اما در سریلانکا داستان به گونه ای دیگر رقم خورده است. در این کشور که اکثریت آن بودایی و کم تر هندو هستند، شماری 7 تا 10 درصدی مسلمان شافعی زندگی می کنند که در سال های پس از انقلاب اسلامی شماری شیعیان مستبصر نیز یافت می شود.

شگفت این که همین مردم مسلمان شافعی مذهب در طول سالیانی که بر ایشان از اسلامشان می گذرد برای امام جعفر صادق(ع) یک هفته مراسم مولودی و جشن برگزار می کنند و برای تکریم و تجلیل او سخنرانی و برنامه های متنوع دارند.

اما داستان عاشورا در این جا هم به گونه ای دیگر رقم خورده است. فردی به نام عبدالستار که گویا شهردار شهری به نام گورا گوتا ( کرونا گله) است داستانی شگفت را نقل می کند. وی می گوید: از حدود هفتصد سال  پیش در این شهر مراسمی خاص برگزار می شود که ارتباط تنگاتنگی با تشیع و عاشورا دارد. در آن زمان حاکمی مسلمان به نام گالی بندره در این شهر حکومت می کرد که مادرش ایرانی و مسلمان بوده است. ایشان تنها فرزند حاکم قبلی این منطقه بود و حاکم از تمام زنان دیگرش هیچ فرزندی نداشت.

مادر مسلمان گالی بندره، فرزند خویش را بر پایه آموزه های اسلامی و فرهنگ و آداب آن تربیت و پرورش می دهد. اما زنان دیگر حاکم که فرزندی نداشتند، نسبت به این زن ایرانی مسلمان حسادت می ورزند و بر اساس یک توطئه و طراحی او را از بالای کوهی به دره پرت می کنند و به شهادت می رسانند.

گفته شده که پس از شهادت این زن به دست دشمنان حسودش، زن هر شب  به خواب حاکم و مردم می آید و محل کشته شدن خود را نشان می دهد و همان محل قتل وی، تبدیل به مزار و مسجد می شود و مردم برای راز و نیازها و حوائج خود به آن جا می آیند. پس از آن هر سال ایام محرم، برای او مراسمی را برگزار می کنند و بر مزار آن شهیده گرد می آیند و عزاداری می کنند. در روز دهم از محرم که همان روز عاشوراست، مردم اطعام می کنند و آتش بزرگی را به یاد آتش گرفتن خیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بر پا می کنند. این آتش از شب عاشورا تا شب یازدهم محرم روشن می بود و هر کسی به سهم خود هیزمی می آورد تا آتش تمام این دو شب برافروخته بماند و خاموش نشود. در روز عاشورا هم عده ای خود را مجروح و خونین می کردند تا به یاد روز عاشورای خونین امام حسین(ع) باشند.

البته عبدالستار می گوید که این مراسم در سالهای اخیر مانند سالیان قدیم ادامه نیافت و حتی رو به فراموشی رفت ولی او در صدد احیای آن است.

علی علیزاده نماینده سابق جامعه المصطفی العالمیه در سریلانکا می افزاید: این مراسم هم اکنون در این کشور برگزار می شود و با آن که دشمنان و مخالفان تلاش بسیاری داشتند تا این مراسم را از میان بردارند، ولی تا کنون نتوانستند و مردم از همه مذاهب و ادیان از جمله بودایی ها و هندوها در این مراسم شرکت می کنند.مردم سریلانکا این روز را کربلاده یعنی روز کربلا می نامند.

گفتنی است که عبدالستار در سالیان اخیر عضو شورای ایالتی و مشاور عالی رییس جمهوری سریلانکا بوده است.


89/10/5::: 12:9 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >