سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :271
بازدید دیروز :235
کل بازدید :2036600
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/1
5:37 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

دوستی می گفت: در شهر قم زندگی می کنم. گرد و خاک و غبارها امانم را بریده اند. آدم وقتی وارد شهر قم می شود، از این همه گرد و غبار در هوا، دلگیر می شود. روزی به خانه رفته بودم. دیدم همسرم در حال شستن حیاط است. حجم آب مصرفی بالا بود و گلی از خاک ایجاد شده بود. به هر حال، از شرّ خاک و گل راحت شدیم. با خود گفتم: آخر این چه شهری است؟! این همه شد شهر؟! همه اش گرد و غبار و هوای گرم و آلوده. مرده شور این شهر را ببرد.

شب در رؤیا دیدم که مرده ام و مرا به سوی قبرستانی می برند. قبرستانی مخروبه در ناکجاآباد که نمی دانستم کجاست. قبری را نشانم دادند و گفتند: این هم قبر تو. گفتم: این چه قبری است. من این را نمی خواهم. گفتند: قبری بهتر از این نیست، مگر صبر کنی تا قبری در بالا برایت بکنند. گفتم: برویم ببینم. وقتی به آن سمت رفتیم، دیدم قبرکن ها در حال قبر کندن بودن که قبر فرو ریخت.

گفتم: اصلا من اینجا را نمی خواهم. من خودم در قم دو قبر برای خود و همسرم خریده ام.

از خواب برخاستم. دانستم که کفر گفتم و کفران کردم و این حقیقت را به من نشان دادند؛ چون قم را دوست ندارم، نقال ها مرا به ناکجاآبادی در برهوت خواهند برد. استغفار و توبه کردم. امید که خدا توبه ام را پذیرفته باشد.

در روایات است که فرشتگان نقاله اجساد را جا به جا می کنند، مومنان را به جاهایی چون وادی السلام و کافران را به برهوت در وادی حضرموت یمن. گفتم: خدایا مرا از به برهوت مبر!

به نظرم دوستم تنها ظاهر شهر قم را دیده بود و اگر به حقیقت ملکوتی این ملک زمینی توجه می کرد، می دید که شهر قم به عنوان «عشّ آل محمد» صلی الله علیه و آله و سلم، شهری از نور و تکه ای از بهشت و دری از درهای بهشت اخروی است؛ امام رضا (ع) درباره اهمیت شهر قم و مقام ساکنان آن فرموده اند: إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا لِأَهْلِ قُمَّ وَ هُمْ خِیَارُ شِیعَتِنَا مِنْ بَیْنِ سَائِرِ الْبِلَادِ خَمَّرَ اللَّهُ تَعَالَى وَلَایَتَنَا فِی طِینَتِهِمْ؛ بهشت هشت در دارد، یکی از این درها برای اهل قم است که در میان شهرهای دیگر بهترین شیعیان ما هستند که خدا تعای ولایت ما را با طینت آنان آمیخته است.(بحارالأنوار، ج  57 ، ص  216، حدیث 39)

امام صادق (ع) فرمود:سَلَامُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ قُمَّ یَسْقِی اللَّهُ بِلَادَهُمُ الْغَیْثَ وَ یُنْزِلُ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْبَرَکَاتِ وَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ هُمْ أَهْلُ رُکُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قِیَامٍ وَ قُعُودٍ هُمُ الْفُقَهَاءُ الْعُلَمَاءُ الْفُهَمَاءُ هُمْ أَهْلُ الدِّرَایَةِ وَ الرِّوَایَةِ وَ حُسْنِ الْعِبَادَةِ؛ درود خدا بر اهل قم ،خداوند شهر شان را از باران سیراب کند و برکات خود را بر آنان نازل فرماید و گناهان آنان را به حسنات مبدل سازد زیرا اهل رکوع و سجود و قیام و قعود (عبادت) هستند. آنان فقیه و دانشمندانی فهیم اند که اهل روایت و درایت (فهم) حدیث نیز هستند.(بحارالأنوار ، ج  57 ، ص  217، حدیث 46)


  
  

شاید مفیدترین و دسترس ترین چیز در عالم که مغفول همگان است، خورشید باشد. باید درباره خورشید گفت:

خورشید را یک عمر کم تر دیده بودم

از بس که او را در برابر دیده بودم.

بسیاری مردم به داشته هایی خویش بی اعتنا هستند تا جایی که مرغ همسایه همیشه غاز است. از این روست که حسرت داشته های دیگران را دارند و از داشته های بسیار خویش غافل است؛ البته هماره «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.» ما انسان ها تا وقتی چیزی را از دست نداده باشیم، قدر و ارزش آن را نمی دانیم و نمی شناسیم اما وقتی از دست بدهیم تازه متوجه ارزشمندی از دست داده ها شده و بر از دست داشتن آن اندوهگین می شویم و در رثای آن مرثیه سرایی می کنیم.

شاید شما از کسانی باشید که عزیزی را دست داده باشید که امروز در حسرت آن اندوهگین؛ ولی پرسش این است که چرا نمی خواهیم به دور و برخویش نگاه کنیم و بر داشته های خویش ارج و ارزش گذاریم. بسیاری از مردم در روز قیامت وقتی با این واقعیت رو به رو می شوند که هر که هرچه دارد از دنیا با خودش آورده است، افسوس می خورند که چرا کوتاهی و تفریط کرده و وقت به بیهودگی گذرانده و چیزی برای آخرت نیاورده اند.(انعام، آیه 31)

شگفت این که اهل علم و علمای ربانی در میان اهل و خویشان خویش غریب هستند و کسی قدر و منزلت آنان نداند و نشناسد؛ اما وقتی پرده کنار رفت، به این فکر می افتند که خدا آنان را برگرداند تا از آنان به عنوان رسولان الهی پیروی کنند.(ابراهیم، آیه 44)

بسیاری از مردم در دام ظاهر امر می افتند و داوری و قضاوت خویش را براساس آن قرار می دهند؛ این افراد به ویژه همسران و فرزندان و خویشان می گویند: وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا ؛ و گفتند: این چه پیامبرى است که غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! چرا فرشته‏ اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد؟!(فرقان، آیه 7)

این افراد با همین ظاهر بینی در دامی بزرگ می افتند و توان تحلیل حقایق را از دست داده و در حق عالمان ربانی تفریط(زمر، آیه 54)، بلکه اهانت می کنند و می گویند: قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا؛ آن زن گفت: چه کسی این خبر را به تو داده است؟!(تحریم، آیه 3) در حالی که این شخص که این خبر را داده، نه تنها به این خبر های درون خانه و غیبت های زنانگی آگاهی دارد، بلکه او کسی است که اخبار غیبی را بیان می کند که درباره صفات خدا، بهشت و دوزخ، گذشته و آینده هستی، عالم آخرت، عالم ذر، عالم فرشتگان و عوالم دیگری غیبی است که هیچ گونه دسترسی برای مردمان جز به وحی الهی نیست. وقتی پیامبری به عظمت رسول الله(ص) که سخن و نطق او وحی الهی است(نجم، آیات 3 و 4) و فعل و کارش، فعل الله (انفال، آیه 17) و به تعلیم الهی از همه هستی از جمله عوالم غیب خبر دارد(جن، آیات 26 و 27)، چطور از مسائل داخل خانه و سخنان زنانگی زنان خبر نداشته باشد.(تحریم، آیه 3)

از آیات قرآنی به ویژه آیه 3 سوره تحریم دانسته می شود که در میان زنان پیامبر(ص) زنانی بودند که هیچ ایمانی به عالم غیب بودن پیامبر(ص) به تعلیم الهی نداشتند، وگرنه معنا نداشت که زنی از ایشان بپرسد: قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا؟! چرا که خدا می فرماید: قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ؛ پیامبر گفت:مرا آن داناى علیم خبیر خبر داده است.


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی از افراد به عنوان امامان و پیشوایان کفر به گناه دعوت نمی کنند، بلکه مستقیم به آتش دوزخ دعوت می کنند؛ یعنی دعوت نامه ای که به دست افراد می دهند، به صراحت دعوت به آتش دوزخ است. بنابراین، ابایی ندارند که بگویند: بفرمایید در آتش دوزخ!

خدا در قرآن در باره این امامان می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ؛ و ما آنان را امامان و پیشوایانی قرار داده ایم که به آتش دعوت می کنند.(قصص، آیه 41)

از نظر قرآن کسی چون فرعون که به عبادت شیطان و طاغوت دعوت می کند و آیین و سبک زندگی شیطانی را آموزش می دهد، دعوت به آتش می کند؛ چرا که باطن و حقیقت این دعوت، چیزی جز آتش نیست؛ زیرا از نظر قرآن، حقیقت بندگی شیطان و شیطان پرستی و سبک زندگی شیطانی چیزی جز دعوت به آتش نیست. پس اگر کسی قلب بصیرت و دیده بصیر داشته باشد، آتش را می بیند که از این بندگی و سبک زندگی شعله می کشد.

از نظر قرآن، کسانی که از صراط مستقیم عبودیت خدا خارج می شوند، گام به گام در وادی گمراهی به سمت سقوط پیش می روند تا جایی که دیگر قلبی ندارند که بر فطرت الهی حقیقت را ببیند و از آن بهره مند شود؛ بلکه تمامی ابزارها و منابع شناختی و گرایشی خویش را از دست می دهند.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیات 7 تا 15) چنین افرادی در اضلال کیفری به جایی می رسند که خود به عنوان پیشوایان و امامان کفر قرار می گیرند و به صراحت به قبیح ترین، زشت ترین، بدترین و ناپسندترین رفتار چون لواط، خمر، قمار، زنا و مانند آنها دعوت می کنند که حقیقت آن چیزی جز «آتش» نیست.(بقره، آیه 174؛ نساء، آیه 10) پس این افراد مستقیم دعوت به آتش می کنند و پیروان آنان نیز آن را پذیرا شده و از آنان تبعیت می کنند. اینان در دنیا خود را به قباحت و زشتی در آورده اند ؛ از این روست که در قیامت با همان چیزی که در دنیا ساخته شده، محشور می شوند: وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ.(قصص، آیه 42)


  
  

ممکن است گفته شود که چرا معصوم(ع) گناه نمی کند؟ آیا چیزی مانند دستی از غیب از بیرون او را از گناه کردن باز می دارد؟ مراد از «برهان ربه» در آیه 24 سوره یوسف چیست که آن حضرت را از گناه زنا منصرف کرد و باز داشت؟

در پاسخ می بایست گفت که شخص معصوم(ع) وقتی گناه را می بیند، حقیقت گناه را می بیند؛ یعنی برای او مشخص می شود که این رشوه مثلا «آتش دوزخ» است که می خواهد بخورد؛ زیرا مال حرام و «سحت» همان آتش است(بقره، آیه 174؛ نساء، آیه 10)؛ نه این که موجب آتش می شود؛ بلکه خودش عین و حقیقت آتش است؛ چنان که رباخواری چیزی جز تخبط شیطانی، دیوانگی و آشفته سری نیست؛ یعنی وقتی کسی رباخواری می کند، دیوانگی و جنون را در سر خویش وارد می کند(بقره، آیه 275)؛ چنان که گناه غیب، خودش همان گوشت مردار برادر است که می خورد: یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا.(حجرات، آیه 12)

علامه طبرسى در شأن نزول آیه شریفه می ‏نویسد: این آیه از سوره حجرات درباره دو تن از اصحاب رسول خدا (ص) نازل شده است که از رفیق خود سلمان غیبت کردند. چون او را خدمت پیامبر(ص) فرستادند تا برایشان غذا بیاورد، پیامبراکرم (ص) او را نزد اسامة بن زید که مسئول [بیت المال‏] بود فرستاد تا غذا بگیرد. اسامه گفت: چیزى ندارم که به تو بدهم. هنگامى که سلمان نزد آن دو برگشت، گفتند: چرا غذا نیاوردى؟ گفت: خدمت پیامبر (ص رسیدم، ایشان مرا نزد اسامه فرستاد و او گفت: الان چیزى ندارم، به این جهت نتوانستم چیزى تهیه کنم. آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزید و غذا نداد، و درباره به سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه «سمیحه» بفرستیم آب فروکش خواهد کرد و خشک خواهد شد. آن گاه این دو نفر راه افتادند تا نزد اسامه بیایند و بررسى کنند که چرا اسامه به سلمان غذا نداده است. پیامبراکرم (ص) فرمود: «من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى‏بینم». گفتند: ما امروز گوشت نخورده‏ایم. فرمود: «گوشت سلمان و اسامه را مى‏خوردید!»، سپس این آیه نازل شد".(ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج23،ص212)

در روایتی دیگر است: «قالت عائشة: لا تغتابنّ منکنّ أحدا فإنّی قلت لامرأة مرّة و أنا عند النبیّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: إنّ هذه لطویلة الذّیل فقال: الفظی الفظی، فلفظت بضعة من لحم؛ عائشه گفت که هرگز زنی دیگر را غیبت مکنید؛ زیرا یک بار در نزد پیامبر(ص) نسبت به زنی گفتم: «آن دامن بلند است.» حضرت فرمود: بیفکن از دهن خود. پس پاره گوشتى از دهن بیرون انداختم.»(جامع السعادات، ج 2، ص 294؛  محجة البیضاء، ج 5، ص 257)

امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید که رشوه همان زهر مار متعفن و بدبوی دهان افعی است که قی کرده و این شخص می خواهد آن را بخورد:کَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِها.(نهج‌البلاغه، خطبه 224)

بنابراین، وقتی گفته می شود که معصوم(ع) چرا گناه نمی کند؛ زیرا آن حقیقت هر چیزی را می بیند؟ آیا کسی حاضر است نجاست غائط خود یا دیگری را بخورد و نجاست خواری کند؟ شکی نیست که هیچ عاقل عالمی غائط و بول نمی خورد. پس وقتی گفته می شود که معصوم(ع) گناه نمی کند، زیرا آن حقیقت را می بیند و از آن پرهیز می کند.

این که خدا می فرماید: أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ؛ انی که برهان پروردگارش را دید. این چنین ما از او سوء و فحشاء را دور کردیم و منصرف نمودیم.(یوسف، آیه 24) این برهان پروردگار همان نمایاندن حقیقت زنا بود. وقتی حضرت باطن و حقیقت گناه را دید، به طور فطری از آن پرهیز کرد؛ زیرا انسان عاقل هرگز حاضر نیست تا به سوی نجاسات برود و از آن ها بهره گیرد.


  
  

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، پیامبر(ص) دارای عصمت مطلق است. این عصمت مطلق است که او را معیاری برای حق قرار می دهد تا جایی که اطاعت ایشان عین اطاعت الهی قرار می گیرد(انفال، آیات 1 و 20 و  46؛ مجادله، آیه 13) و آن حضرت(ص) می توان به عنوان «اسوه حسنه» را معرفی گردد.(احزاب، آیه 21)

از نظر قرآن، حضرت ابراهیم(ع) به سبب «لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»(هود، آیه 75؛ توبه، آیه 114) نسبت به سرپرست کافرش وعده استغفار می دهد، و از آن جایی که چنین چیزی در شریعت مجاز نیست که برای کافران استغفار کرد، خدا ایشان را در همه چیز جز همین یک مورد اسوه حسنه نمی داند.(ممتحنه، آیه 4)

بنابراین، اسوه حسنه تنها کسی است که همه امورش مطابق حق باشد و هیچ گونه ظلم و باطلی در او راه نیابد و از عصمت مطلق و کامل برخوردار باشد.

از سوی دیگر، هر گونه احتمال خطا، اشتباه، سهو، نسیان، غفلت، جهل و مانند آنها در شخصی که در مقام پیامبری قرار می گیرد و می خواهد اسوه حسنه باشد، به دور از عقل و عقلانیت است؛ زیرا اگر احتمال این امور برود، نمی توان به او اعتماد کرد. از این روست که خدا در قرآن بیان می کند که پیامبر(ص) در در عصمت کامل و تمام قرار دارد. پس هیچ سخنی جز سخن حق تعالی و خدا نگوید(نجم، آیات 3 و 4)، و هیچ کاری جز کار خدا نکند(انفال، آیه 17) و در خیال و قلبش جز خدا نباشد و نبیند(حج، آیه 52؛ نجم، آیه 11)، از همین روست که معصوم مطلق بوده(احزاب، آیه 33) و می تواند معیار حق باشد و اسوه حسنه الهی(احزاب، آیه 21) که طاعتش عین طاعت خدا و محبت به او عین محبت به خدا است.(انفال، آیات 1 و 20؛ آل عمران، آیات 31 و 32)

بر این اساس حتی اگر اخبار و روایاتی وارد شده باشد که بر خلاف این حکم قطعی قرآنی باشد، می بایست به حکم «فاضربوه علی الجدار» عمل کرد و آن را بر دیوار کوبید و نادیده گرفت؛ چرا که ما احتمال این امور را جایز نمی دانیم؛ زیرا با عصمت کامل و اسوه حسنه بودن و معیار حق بودن در تضاد است. جالب این است که برخی برای توجیه اعمال خلاف نه تنها احتمال آن را می دهند تا این گونه عصمت پیامبر(ص) را مخدوش یا محدود سازند، بلکه ایشان را در سطح خلفای ناحق پایین آورند و بگویند که پیامبر(ص) خطا کرده و پذیرفته است؛ بنابراین، خلفای صدر اسلام نیز می توانند خطا کنند. در حقیقت نه تنها از احتمال خطا در پیامبر(ص) سخن می گویند، بلکه از وقوع آن نیز سخن می گویند. از جمله این موارد می توان به خطای پیامبر(ص) در امر «تأبیر نخل یا همان لقاح نخل و خرما»(صحیح مسلم ، طبع 1994م، حدیث شماره 4357)  و زدن شخصی با چوبدستی و حلالیت جویی در زمان احتضار اشاره کرد که از موارد جعلی بسیاری است که بر خلاف عصمت مطلق وکامل پیامبر(ص) به شکل ظاهرا اخلاقی و مانند آن جعل شده است. در این حالی این که احادیث شروط صحت حدیث را ندارند که شامل موارد زیر است: مطابقت یا عدم مخالفت با کتاب خدا؛ موافقت یا عدم مخالفت با سنت قطعی؛ موافقت یا عدم مخالفت با دلایل عقلی؛ عدم مخالفت با آنچه امامیه بر آن اجماع و اتفاق کردهاند؛ با مسلمات تاریخی مخالف نباشد؛  با هدف و مقصد شارع مخالف نباشد؛ برخلاف سیره و رفتار و گفتار عقلا نباشد؛ مبالغة در موضوعهای بىاهمیت و کوچک، اضطراب در معنا و غلطهای فاحش ادبی نداشته باشد.

بنابراین، داستان های جعلی را نمی بایست پذیرفته حتی اگر به ظاهر دارای سند صحیح باشد، و در کتب معتبر آمده باشد؛ زیرا لازم است بر اساس فقه الحدیث و درایه الحدیث و مانند آنها بررسی محتوایی انجام شود. جالب این که حدیثی چون «داستان سوادة بن قیس که در میان جمع برخاست و گفت: در روز بازگشت از طائف خواستید با ترکه بر بدن مرکب بزنید و خواسته یا ناخواسته بر بدن برهنه او اصابت کرد. پس رسول خدا دستور داد آن ترکه را به دست او دادند و لباس خود را کنار زد تا قصاص کند...» نمی تواند با اصول محکم قرآنی مطابقت داشته باشد، هر چند که در کتبی مشهور و از سوی رجال به نام از تشیع و تسنن نقل شده باشد و نامی هایی چون شیخ صدوق در امالی(635-634) و ابن شهر آشوب در مناقب(ج 1، ص 235) و فتال نیشابوری در روضة الواعظین(ج1، ص 73) آورده و بحار الانوار(ج22، ص 509-508) و مستدرک الوسائل(ج18، ص287) و جامع احادیث شیعه(ج31، ص 94) و الدر النظیم فی مناقب الائمة الهامیم(ص 193) و تسلیة المُجالس(ج1، ص 232) و منهاج البراعه(ج 12، ص 233) آن را بیان کرده باشند؛ زیرا این حدیث با این امر «متواتر» یا صحیح نمی شود؛ چرا که بنای آنان جمع آوری احادیث بدون بررسی سندی یا محتوایی بوده است. بر این اساس، نقل حدیث به معنای پذیرش آن نیست. شگفت این که در کتب اصلی چهار گانه شیعه از این حدیث خبری نیست.

به هر حال، اگر حدیثی و روایتی با اصول قرآنی مطابق نداشته بلکه به صراحت مخالفت داشته باشد، کنار گذاشته می شود حتی اگر از نظر سندی قوی و متواتر و صحیح باشد.

باید توجه داشت پیامبری که متوجه چوبدستی یا ترکه و تازیانه اش نباشد که به کجا می زند، نمی توان به او اعتماد کرد که سخنی را به خطا نگوید؛ زیرا ممکن است بی توجه و خطایی سخنی بگوید و به خدا نسبتی دهد یا شیطان او فریب دهد و سخنی را به زبانش جاری کند و ... چنین پیامبری غیر قابل اعتماد است و نمی تواند به قول و فعل و تقریرش اعتماد کرد و بر اساس آن عمل نمود. اگر یک بار اتفاق افتد یا احتمال نیست که دوباره اتفاق افتد. جایز الخطا جایز الخطا است و غیر قابل مهار ومدیریت و. این ریشه بی اعتمادی به ایشان خواهد بود. معاذالله از این احادیث جعلی و نسبت های ناروا به نام اخلاق مداری و مانند آنها.


  
  

از حضرت امام جعفر صادق(ع) و او از پدران بزرگوارش، از رسول خدا(ص) روایت نمود که فرمود: در شب معراج که به سوی آسمان می رفتم جبرئیل مرا بر کتف راستش نشانده بود، در زمین جبل، بقعه ای دیدم از مشک خوش بوتر و از زعفران خوشرنگتر، ناگاه دیدم پیرمردی کلاه درازی بر سر دارد، به جبرئیل گفتم: این بقعه چیست؟ گفت: جایگاه شیعیان تو و شیعیان وصی تو علی(ع) است.

گفتم: این پیرمرد کیست؟

جبرئیل گفت: شیطان است.

گفتم: از ایشان چه می خواهد؟

جبرئیل گفت: می خواهد تا آنان را از دوستی و ولایت وصی تو امیرالمؤمنین علی(ع) باز دارد و به نافرمانی و گناه دعوتشان کند.

گفتم: ای جبرئیل، مرا به آن مکان ببر، با حرکتی که سریعتر از برق بود مرا به آنها رسانیده. گفتم(یا ملعون قم) یعنی ای ملعون برخیز و برو در اموال و اولاد و زنان دشمنان ایشان شرکت کن. زیرا به راستی تو را بر شیعیان من و شیعیان علی(ع) سلطنتی نیست.(علل الشرایع ؛ ج 2 ،  ص 572)

دوستی می گفت درباره جمکران به قرآن مراجعه کردم این آیه آمد: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ؛ گفت: از این بهشت بیرون رو! چرا که رانده و سنگسار شده ای.(حجر، آیه 34)

باید یادآور شد که براساس روایت پیامبر(ص) قم دری از درهای بهشت است: «ثُمَّ سَبَقَ الَیها قُمْ فَزَینَها بِالْعَرَبَ وَفَتَحَ الَیهِ باباً مِنْ ابْوابِ الْجَنَّةِ؛ سپس قم ولایت آن حضرت را پذیرفت و خداوند آن را به گروهی از اعراب صالح و شیعیان خالص زینت بخشید، و دری از درهای بهشت را به سوی قم باز کرد»(بحارالانوار، ج 60، ص 212، ح 21؛ و نیز نگاه کنید: بحارالانوار، ج 60، ص 216، ح 39؛ ص 215، ح 33)


  
  

یکی از آموزه های قرآنی که می توان گفت شاهدی بر قانون جذب است؛ گرایش انسان های خوب به خوبی و خوبان و گرایش انسان های بد به سوی بدی و بدان است؛ خدا می فرماید:الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ؛ زنان پلید براى مردان پلیدند و مردان پلید براى زنان پلید و زنان پاک براى مردان پاکند و مردان پاک براى زنان پاک اینان از آنچه در باره ایشان مى‏ گویند بر کنارند براى آنان آمرزش و روزى نیکو خواهد بود.(نور، آیه 26)

هم چنین بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، مردم طیب و پاک نهاد به غذای طیب و حلال گرایش دارند، و مردمان خبیث و بدنهاد به غذاهای حرام و ناپاک چون خمر و خنزیر گرایش دارند. بنابراین، وقتی خدا فرمان می دهد که خوبان به خوبی و خوبان گرایش یابند، این در حقیقت ارشادی است به گرایش باطنی آنان؛ زیرا آنان به الهام باطنی و فطری خویش به حق و خیر و نیکی گرایش دارند و از باطل و شر و بدی گریزش دارند؛ در برابر بدان به بدی و بدان گرایش دارند و از خوبی و خیر و حق گریزش.(شمس، آیات 7 تا 10)

امیرمومنان امام علی(علیه السلام ) می فرماید: کلُ‏ شَی‏ءٍ یمِیلُ‏ إِلَى‏ جِنْسِه؛ هر چیزى به جنس خود میل دارد.(تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، آمدی ، ص 423)

هم چنین آن حضرت (ع) می فرماید: کلُّ امْرِئٍ یمِیلُ إِلَى مِثْلِهِ؛ هر مردى یا آدمى به سوی مثل خودش میل می‌کند.(همان)

بر همین اساس در ضرب المثل آمده است: الجنس الی الجنس یمیل؛ هم جنس به یک دیگر میل و گرایش دارند.

امیرمومنان امام علی(ع) در جایی دیگر می فرماید: لَا یصْحَبُ‏ الْأَبْرَارَ إِلَّا نُظَرَاؤُهُم‏؛  انسان نیکوکار جز با نظیران و امثال خویش مصاحبت نمی کنند.(همان)

آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: لَا یوَادُّ الْأَشْرَارَ إِلَّا أَشْبَاهُهُمْ؛ اشرار و بدان جز با افراد شبیه خویش دوستی و ابراز علاقه و محبت نمی کنند.(همان)

یکی از دوستان می گفت: برایم این پرسش مطرح است که چگونه مردان و زنان هم فکر و هم روحیه یک دیگر را پیدا می کنند؟ گویی یک دیگر را بو می کشند. وقتی وارد مسجدی یا محفل و مجلسی می شویم، می بیینم که دو نفر پس از مدتی کوتاهی یک دیگر را پیدا می کنند و هم نشین می شوند.

آن دیگری می گفت: یکی از بستگان و خویشان معتاد به مواد مخدر بود. برای نخستین بار وارد شهری غریب شد. زمانی بود که همه از گفتن تریاک وحشتناک داشتند؛ گویی زمان آیت الله خلخالی بود. این شخص به شدت معتاد بود و بدون تریاک نمی توانست مهار خودش را داشته باشد. ساعتی بیرون رفت و با خوشحالی بازگشت و گفت: پیدا کردم.

مولوی می گوید:

کبوتر با کبوتر ، باز با باز

کند هم جنس با هم جنس پرواز.

پس گریزش و گرایش افراد به کسی یا چیزی مبتنی بر گرایش ها و گریزش های باطنی اوست؛ چرا که هر کسی مناسب با فطرت خویش گرایش و گریزش دارد. این همان چیزی است که از آن به مناسبات و تناسبات و مناسخت یاد می شود.(مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام ، حافظ برسی، ص 244) به این معنا که اگر میان دو چیز مناسبت و مناسختی نباشد، ارتباط تحقق نمی یابد. البته گاه برای تحقق این مناسبت و مناسخت لازم می آید طرفی تنزل یابد و طرفی دیگر تصاعد تا نوعی مناسخت و مناسبت ایجاد شود؛ چنان که این امر میان تنزلات الهی با تصاعد نبوی با عروج و معراج حاصل شد(نجم، آیات 8 و 9)؛ و میان مورچه و سلیمان یا هدهد و سلیمان تحقق یافت.(نمل، آیات 18 و 20)


  
  

انسان در تاریکی جهل عقلی و جهل علمی همانند کوری است که راه نمی داند و چاه نمی شناسد. این گونه است که در بیراهه و گمراهی می افتد و در چاه جهالت به هلاکت.

اما هنگامی که از نور علم بهره مند شود، این نور الهی او را به سوی مقصود در مقصد هدایت کند و همانند چراغی راه را بر او در تاریکی فتنه ها بنمایاند.

بی گمان هیچ علمی همانند علم الهی نیست که در از طریق وحی به انسان می رسد؛ زیرا این علم الهی مواردی را به انسان نشان می دهد که از راه های دیگر قابل دانستن نیست.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164)

بنابراین، نور علم وحی بسیار تابان و فراگیر و بی مانند است و انسان می تواند در میان مردم «مشی» و راه و روشی را در پیش گیرد که او را به سعادت برساند: أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ آیا کسى که مرده دل بود و زنده‏ اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود؛ چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون‏ آمدنى نیست. این گونه براى کافران آنچه انجام مى‏ دادند، زینت داده شده است.(انعام، آیه 122)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که از علم نوری الهی بهره مند نیست، هیچ نوری ندارد؛ زیرا منبع نور همان الله است. این نور الله است که همه هستی را به معنای واقعی کلمه روشن کرده است؛ زیرا همه هستی چیزی جز نور الله نیست.(نور، آیه 35) پس اگر کسی فاقد نور الله باشد، هیچ نوری ندارد: وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ.(نور، آیه 40)

برخی از مردم به سبب آن که هم از نور هستی بخش نخستین سود برده اند و هم از نور علم الهی که به وحی به دلهای آنان تابیده شده، مصداق « نُورٌ عَلَى نُورٍ» هستند.(نور، آیه 35) چنین اشخاصی هر گاه به میدان عمل در می آیند با بهره گیری از تمام ظرفیت نوری خویش ، درست و راست وارد می شوند و با همان راستی و درستی خارج شده و به مقصود در مقصد می رسند.

البته باید توجه داشت که علم زمانی کارآیی دارد که از نور علم برای عمل استفاده شود؛ زیرا در این صورت است که نور علم کارآیی خود را نشان می دهد و عمل صالح انتخابی در پرتو نور علم الله موجب رفعت و رستگاری انسان می شود.(فاطر، آیه 10؛ مجادله ، آیه 11)

اما کسی که نور علم الهی را به کار نبرد، و در مقام عمل بر نیاید، این علم نوری خود حجاب اکبر می شود و او را به هلاکت می افکند؛ چنان که فرعونیان این گونه با همه بصائر برخاسته از معجزات الهی و نورانیت آن، به سبب ظلم و علو از آن بهره نگرفته و به انکار پرداخته و هلاکت شدند.(نمل، آیه 14) بنابراین، انسان می بایست مراقب باشد تا علم او بلای جانش نشود: لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا؛ علم خود را جهل و یقین خود را شک مپندارید. چون دانستید، عمل کنید و چون یقین کردید، پاى پیش نهید.(نهج البلاغه، حکمت 274)


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی چیزها انسان را رسوا می کند و آبروی آدمی را می ریزد یا پته ای آدمی بر باد می دهد.

از نظر قرآن، برخی از اموالی که انسان کسب می کند، این گونه آبرو بر و رسواگر است که از آن ها به عنوان «سُحت» یاد می کند. سحت در اصل به پی از گوشت یا جدا کردن پوست از گوشت است. وقتی علفخواری چون بز و گوسفند و گاو، به نهالی نرم و نازک حمله می کند و پوست تنه اش را می کند و می خورد، این حالتی که به نهال دست می دهد، «سحت» است؛ یعنی پوستش را کنده و ازاله کرده است. بر همین اساس، به برکه ای که آبش را از دست بدهد و تنها زمین خشک باقی بماند، می گویند: سَحَتَ البَرَکَةَ : أذْهَبَهَا؛ هم چنین به سر تراشیده که دیگر موی باقی نماند، می گویند: سَحَتَ رَأْسَهُ: اِسْتَأْصَلَهُ حَلْقاً.

در فرهنگ قرآنی، «سُحت» به هر مالی گفته می شود که از راه حرام کسب شده باشد:اکتسب المالَ الحرامَ وما خبُث وقبُح من المکاسب؛ زیرا چنین مالی حرام مانند پوست کنی است که آبروی شخص را می برد و او را رسوا می کند: خدا درباره منافقان و اهل کتاب نیز می فرماید:سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ؛ پذیرا و شنواى دروغ هستند ، و بسیار سحت و مال حرام مى ‏خورند.(مائده،آیه 42)

از نظر قرآن بسیاری از اهل کتاب و منافقون، گرفتار چنین حرام خواری رسواگر و آبروبر است که ریشه آنان را می کَند و آنان را خشک می کُند: وَتَرَى کَثِیرًا مِنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ و بسیارى از آنان را مى ‏بینى که در گناه و تعدى و سحت و حرامخوارى خود شتاب مى کنند؛ واقعا چه اعمال بدى انجام مى‏ دادند.(مائده، آیه 62)

از نظر قرآن چنین کاری بس خطرناک است؛ بنابراین خدا از ربانیون و احبار می خواهد تا مردمان را از چنین حرام خواری باز دارند که رسوا کننده و آبرو ریز است و موجبات استیصال و ریشه کنی آنان می شود: لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ؛ چرا ربانیون و دانشمندان آنان را از گفتار گناه آلود و «سحت» حرامخوارگی‏شان باز نمى دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى‏ دادند.(مائده، آیه 63)

از نظر قرآن، هر گونه افترایی به خدا این گونه است؛ خواه این شخص با این افترا پولی را در بیاورد یا بخواهد دینی بسازد؛ از همین رو در جایی دیگر می گوید: قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى؛ موسى به فرعونیان گفت: واى بر شما به خدا دروغ مبندید که شما را به عذابى سخت پوست شما را می کند و ریشه شما را از جا می آورد و به هلاکت می رساند و هر که دروغ بندد نومید مى‏ گردد و به هدفش نمی رسد.(طه، آیه 61)


  
  

نسیان یا همان فراموشی حالتی است که می تواند ارادی و اختیاری باشد یا غیر ارادی و غیر اختیاری.

از نظر آموزه های اسلامی، نسیان و فراموشی که غیر ارادی و غیر اختیاری باشد، مشکل آفرین نیست و کسی بدان مواخذه و مجازات نمی شود؛ از همین روست که جزو نه گانه ای شمرده شده که رفع القلم بر آن نقش بسته است؛ چنانکه پیامبر (ص) می فرماید:رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ، وما لا یطیقونَ، وما اضطُرُّوا إلَیهِ، والحَسَدُ، والطِّیرَةُ، والتَّفکرُ فی الوَسوَسَةِ فی الخَلقِ ما لم ینطِقْ بِشَفَةٍ؛ مسئولیت نُه چیز، از امّت من برداشته شده است: خطا، فراموشى، آنچه بِدان مجبور شوند، آنچه نمى دانند، آنچه از توانشان بیرون است، آنچه بِدان ناچار شوند، حسادت، فال بد زدن، و تفکر وسوسه آمیز در آفرینش، تا زمانى که به زبان آورده نشود.(الخصال، شیخ صدوق، ص 417، ح 9؛ بحار الأنوار، ج 5، ص 303، ح 14)

البته باید توجه داشت با توجه به احادیث دیگر، قید « ما لم ینطِقْ بِشَفَةٍ»؛ یعنی «تا زمانی که به زبان آورده نشود» قید برای سه گانه حسادت و فال بد زدن و تفکر وسوسه آمیز است؛ یعنی مسئولیت حسادتی برداشته شده که به مرحله ظهور نرسیده باشد؛ چنانکه این حدیث با بیانی دیگر اینگونه بیان شده است: وُضِعَ عن امّتی تِسعُ خِصالٍ: الخَطاءُ، و النِّسیانُ، و ما لا یَعلَمونَ، و ما لا یُطیقُونَ، و ما اضطُرُّوا إلَیهِ، و ما استُکرِهُوا علَیهِ، و الطِّیَرَةُ، و الوَسوَسَةُ فی التَّفَکُّرِ فی الخَلقِ، و الحَسَدُ ما لم یَظهَرْ بلِسانٍ أو یَدٍ؛ تکلیف و مسؤولیت نسبت به‌ نُه خصلت، از امّت من برداشته شده است: خطا، فراموشى، آنچه نمى‌دانند، آنچه توانش را ندارند، آنچه بدان ناچارند، آنچه به زور بدان وادار مى‌شوند، فال بد زدن، وسوسه تفکّر در آفرینش و حسادت تا زمانى که به زبان یا دست، آشکار نشود.(کافی، ج 2، ص 463، ح 2)

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی اسلام و قرآن، نسیان و فراموشی غیر ارادی و غیر اختیاری از مواردی است که مواخذه ندارد؛ از همین روست که حضرت موسی(ع) جوان همراه اش را به سبب نسیانی که شیطان ایجاد کرده، مواخذه نمی کند(کهف، آیه 63) و هم چنین از خضر(ع) می خواهد تا او را به نسیان مواخذه نکند(کهف، آیه 73) و هم چنین ما از خدا می خواهیم در مواردی که خطا و نسیانی از این جنس باشد، ما را مواخذه نکند.(بقره، آیه 286)

اما اگر خود انسان به سبب عدم اهتمام به امری، موجبات فراموشی را فراهم آورد، هرچند که این نسیان نیز به یک معنا غیر ارادی است، اما خود شخص آن را موجب شده است؛ چنان که گفته می شود: الاضطرار بالاختیار لاینافی الاختیار؛ کسی که خود را به اختیار در ضرورت انداخته، باید پاسخ گوی امر اختیاری باشد؛ زیرا خودش رفته روی لبه و شرایط سقوط را رقم زده و حالا سقوط کرده است. هم چنین کسی که به سبب عدم اهتمام چیزی را فراموش می کند و علمی را به دست فراموشی می سپارد، باید پاسخگوی انتخاب اختیاری و ارادی خویش باشد؛ از همین روست که خدا می فرماید: قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ؛ مى‏ فرماید همان طور که نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى.(طه، آیه 126) یا می فرماید:وَقِیلَ الْیَوْمَ نَنْسَاکُمْ کَمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ ؛و گفته شود: همان‏گونه که دیدار امروزتان را فراموش کردید، امروز شما را فراموش خواهیم کرد و جایگاهتان در آتش است و براى شما یاورانى نخواهد بود(جاثیه، آیه 34)؛ زیرا با سرگرم شدن به زندگی دنیوی ، زندگی اخروی را به دست فراموشی سپرده اند(همان، آیه 35) و هم چنین می فرماید:فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ پس به سزاى آنکه دیدار این روزتان را فراموش کرده و از یاد بردید عذاب را بچشید؛ ما نیز امروز فراموشتان کردیم، و به سزاى آنچه انجام مى‏ دادید عذاب جاودان را بچشید.(سجده، آیه 14)

بنابراین، اگر در حدیث آمده که «آفَةُ العِلمِ، النِّسیانُ؛ آفت علم فراموشی است»(تحف العقول، ص 6) مراد همان نسیان ارادی و اختیاری است که انسان با عدم به کارگیری و عدم اهتمام به علمی آن را به دست فراموشی می سپارد؛ نه آن مواردی که خودش به بیماری و حالت خلقتی به فراموشی می رود.


  
  
<      1   2   3      >