سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خودپسندی ضد درستی و آفت خردهاست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :209
بازدید دیروز :334
کل بازدید :2152196
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/2/14
11:45 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

انسان در مقام نظری باید عالمانه بیاندیشد و سخن بگویید؛ چنان که در مقام عمل نیز باید عاقلانه رفتار کنند. پس نباید با گمانه و ظن سخنی بگوید یا بر اساس شهوت عمل کنند؛ زیرا اندیشه ظنی و رفتار سفیهانه انسان را به نابودی می کشاند. این در حالی است که بسیاری از مردم این گونه هستند: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛ جز از ظن پیروی نمی کنند و آن چه هواهای نفسانی می خواهد.(نجم، آیه 23)

خدا از مردمان خواسته است حتی در هنگام سخن گفتن نیز عالمانه سخن بگویند؛ چنان که خودش این گونه است و حتی اگر تمثیل به کار می برد و ضرب المثل می آورد به این معنا نیست که خدا عالمانه گفتن را کنار گذاشته باشد و عوامانه سخن بگوید. سطح سخن گفتن هر چند پایین بیاید باید هماره عالمانه و سدید و محکم و برهانی باشد. اگر انسان به حکمت و هدف عقلانی و عقلایی سخن می گوید نمی تواند حرفی بزند که برخاسته از علم و عقل نباشد، بلکه هم علمی است و هم عقلی. پس سخنی گفته نمی شود که جهل علمی یا جهل عملی داشته باشد.

خدا می فرماید: وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ؛ و این مثلها را براى مردم مى‏ زنیم ولى جز دانشوران آنها را درنیابند. (عنکبوت، آیه 43)

پس خدا اگر ضرب المثل می زند در سطحی می زند که عقلی و علمی باشد نه آن که جاهلانه باشد و یا عوامانه.

مومنان نیز باید همین شیوه را در گفتار و رفتار در پیش گیرند و عالمانه و عاقلانه عمل و رفتار کنند و سخن بگویند و مطالب به سطحی تنزل ندهند که خلاف حکمت و خرد و هدف باشد برای این که مردم راضی باشند یا عوام را خوش آید.


97/2/18::: 1:56 ع
نظر()
  
  

از نظر آموزه‌های قرآنی علل و عوامل گوناگونی در از دست رفتن کرامت ذاتی و اکتسابی و نیز نعمت های خدا نقش دارد که از جمله مهم‌ترین آنها عبارتند از :
1. عدم تکریم یتیم و یتیم نوازی؛ کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ؛ این چنین نیست که مى پندارید ، بلکه [ زبونی ، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که ] یتیم را گرامى نمى دارید(فجر، آیه 17)
2. عدم تشویق و ترغیب دیگران به تأمین غذا و خوراکی مسکین که توانایی حرکت بدنی و نیاز غذایی خود را ندارند و از فقیر پایین تر و در شرایط بدتر است ‌؛ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى? طَعَامِ الْمِسْکِینِ؛ و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند مسکین تشویق نمى کنید. (فجر، آیه 18)
3. ارث و میراث دیگران را یکجا بالا می کشد و می خورد و میراث دیگران از خواهر و مادر و برادر و مانند اینها را نمی دهد ‌؛ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا؛ و میراث خود را [ با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل مى خورید(فجر، آیه 19)
4. محبت زیاد به افزایش ثروت ‌‌‌‌‌؛ الفجر
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا؛ وثروت را بسیار دوست دارید .(فجر، آیه 20)
از نظر آموزه‌های قرآنی این امور و مانند آن باعت می شود که خدا نعمت را از وی سلب کند و به جای کرامت، خواری و ذلت را برای او رقم زند؛ زیرا در امتحان آزمایش با کرامت و نعمت مردود شده است. اگر کسی می خواهد کرامت و نعمت خداداد را حفظ کند از رفتارهای پیش گفته اجتناب کند؛ زیرا خدا در آیات قبل از این آیات می فرماید : فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اکرمن، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنٌِ؛ اما انسان ، هنگامى که پروردگارش او را بیازماید و گرامى داردش و نعمتش بخشد ، مى گوید : پروردگارم [ چون شایسته و سزاوار بودم ]مرا گرامى داشت.
و اما چون او را بیازماید ، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد ، گوید : پروردگارم مرا خوار و زبون کرد .(فجر، آیات ‌15 و 16)
خدا در این آیات اخیر بیان داشته است که اول به انسان کرامت و نعمت به عنوان آزمون می دهد که چگونه با این ها برخورد می‌کند. اگر در کاری خیر به کار برد نه تنها آن را حفظ بلکه افزایش می دهد و گرنه زمینه از دست رفتن نعمت و کرامت به دست خودش فراهم و شخص فقیر و خوار می شود؛ چون این سنت الهی است. (رعد، آیه 11 و انفال، آیه 53)


97/2/18::: 11:20 ص
نظر()
  
  

از نظر آموزه‌های قرآنی، مؤمنان از تقوای فطری و اکتسابی بهره مند است. از این رو، به همه اصول اخلاقی در سه سطح عدالت مقابلی، احسان عفوی و احسان اکرامی با دیگران تعامل و همکاری می کند و حتی نسبت به دشمنان خویش عدالت به ویژه عدالت قسطی را مراعات می کند.
مؤمنان بر اساس آموزه‌های قرآنی نیکوترین رفتار را دارند. آنان در تعاملات اجتماعی و حتی سیاسی به روابط خویشاوندی و ضوابط حاکم اهتمام می ورزند و آنها را مراعات می کنند و مراقب این اصول هستند.
اما دشمنان اسلام به ویژه مستکبرین به هیچ وجه به اصول اخلاقی و اجتماعی پای بند نیستند و اگر روزی بر مردم و جامعه مسلط شوند و یا احساس کنند از پشتیبانی برخوردار هستند اصلا نه به رابطه توجه می‌کنند و نه به ضابطه.
خدا می فرماید : کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لَا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى? قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛ چگونه [ مشرکان بر پیمان خود پای بندند ؟ ] و در صورتی که اگر بر شما چیره شوند ، نه [ پیوندِ ] خویشاوندی را در حقّ شما رعایت مى کنند ، نه پیمانی را ! ! شما را با زبانشان خشنود مى کنند ، ولی دل هایشان [ از خشنود کردن شما ] امتناع دارد و بیشترشان فاسقند .(توبه، آیه 8)
در ادامه نیز می فرماید : لَا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَ?ئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ؛ در حقّ هیچ مؤمنی رعایتِ [ پیوندِ ]خویشاوندی و پیمانی را نمى کنند ; و آنان همان تجاوز کارانند .(توبه، 10)


97/2/18::: 11:19 ص
نظر()
  
  


از نظر آموزه‌های قرآنی، خدا به همه نعمت می دهد و به برخی ها که در صراط مستقیم هستند نعمت ویژه ای می دهد که شامل نبوت و ولایت الهی است. (حمد، آیات 6 و 7)
هر کسی باید با استفاده درست از نعمت، شکر آن را به جا آورد. (نمل، آیه 19‌؛ احقاف، آیه 15)
این گونه است که بر ظرفیت وجودی انسان و نعمت افزوده می‌شود. (ابراهیم، آیه 7)
اما اگر از نعمت های خدا به درستی استفاده نکند و به یک معنا کفر فکری را با کفران عملی در آمیزد، نتیجه آن خواهد بود که هم نعمت از کف برود و هم در ضیق صدر قرار گیرد.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)
خدا اگر نعمتی چون قدرت و ثروت داد باید از خدا بترسد که از برای دفاع از مظلوم استفاده کند نه ظالم، چنان که حضرت موسی علیه السلام می فرماید: قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ؛ گفت : پروردگارا ! به خاطر قدرت و نیرویی که به من عطا کردی ، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد .(قصص، آیه 17)
هر گونه سوءاستفاده از نعمت ممنوع است و انسان باید از خدا بترسد به ویژه کسانی که از نعمت دانایی و توانایی های خاص برخوردار هستند. این ترس در دل اولیای الهی از خدا نسبت به مردم عادی بیشتر از این رو است که آنان از عاقبت سوءاستفاده و کفر و کفران نعمت آگاه نیستند. (مائده، آیه 23)


  
  

از نظر قرآن، حکیم کار حکیمانه انجام می دهد. حکمت از حکم به معنای قطع ، فصیله دادن، داوری، بازداشتن و مانند آن ها است. ریشه آن شاید از لگام زدن به حیوان باشد: حکم حَکْماً الفرسَ ؛ یعنی لگام بر اسب بست. بر این اساس می توان گفت با عقل به معنای عقال بستن به پای شتر و چارپا نزدیک است. وقتی کسی به حیوان لگام می زند، در حقیقت او را از اموری منصرف می کند و برایش محدودیت ایجاد می کند.

فرق میان عاقل و حکیم در این است که عاقل خود را محدود می کند و حکیم دیگری را؛ به سخن دیگر، عاقل کسی که بر هواهای نفسانی خویش لگام زده است؛ حکیم نیز بر دیگر لگام می زند تا به هر کاری اقدام نکند. از همین رو، حکیم بر خدا اطلاق شده اما عاقل بر خدا اطلاق نمی شود؛ زیرا هوای نفسانی ندارد که نیازمند عقال و بستن باشد؛ اما حکیم با اهدافی که دارد بر پای دیگری عقال و لگام می زند.

حکیم با ورود به مسایل اختلاف میان دیگران، بر اساس عقلانیت و اهداف مشخص، داوری کرده و حکم قطعی می دهد و نزاع را فصیله می بخشد.

وقتی وصف حکیم بر انسان اطلاق می شود، مراد دو دسته از عقاید و رفتارهایی است که به حوزه جزم و عزم یعنی عقل نظری و عقل عملی مربوط است. خدا می فرماید کسی که به او حکمت داده شده باشد، از کوثر و خیر کثیر برخوردار است: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ؛ خدا به هر کس که بخواهد حکمت مى ‏بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان باطن و مغزشناس‏، کسى پند نمى‏ گیرد. (بقره، آیه 269)

در آیات قرآنی به هر دو نوع از حکمت نظری و حکمت عملی اشاره شده است. به عنوان نمونه در سوره لقمان حدود بیست آیه به هر دو حکمت اشاره شده است. از آیه 12 این سوره به مسایلی چون هستی شناسی مانند وجود خدا، قیامت، وحی، نبوت، توحید و بطلان شرک، عدالت و مانند آن ها اشاره می شود؛ سپس به بایدها و نبایدها و ارزش ها توجه داده شده و مباحثی درباره رفتار آدمی در قالب آموزه های دستوری اشاره شده است. از نظر قرآن، همه این معارف هستی شناختی و آموزه های دستوری، ریشه در عقلانیت دارد و حکیمانه بیان شده است؛ از این رو، هر کسی از آن ها رو برتاباند در حقیقت سفاهت ورزیده و از عقلانیت دور شده است؛ زیرا عدم گرایش به آن ها ریشه در  سبک مغزی و سفاهت دارد.(بقره، آیه 130)

هم چنین خدا در سوره اسراء شماری از حکمت های نظری و عملی را بر می شمارد و سپس در آیه 39 می فرماید: ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ؛ آن چه سفارش شده، برخی از حکمت های الهی است که از سوی پروردگارت به تو وحی شده است. این حکمت ها شامل: انفاق و میانه روی در آن(اسراء، آیه 29)، مشیت الهی در تقسیم رزق و روزی(همان، آیه 30)، حرمت قتل فرزندان به سبب ترس از گرسنگی و فقر و عدم رفاه(همان، آیه 31)، اجتناب از زنا و فحشاء(همان، آیه 32)، اجتناب از قتل بی گناه(همان، آیه 33)، جواز قصاص بدون اسراف و زیاده روی(همان)، پرهیز از خوردن مال یتیم(اسراء، آیه 34)، پذیرش کفالت یتیم(همان)، واگذاری مسئولیت اموال به یتیم پس از بلوغ عقلی و بدنی(همان)، پذیرش مسئولیت در چارچوب عهد و پیمان(همان)، ادای عهد (همان)، انصاف در معاملات(اسراء، آیه 35)، استفاده از کیل و ترازو در معاملات(همان)، اجرای عدالت در معاملات(همان)، انجام کارها بر اساس علم (اسراء، آیه 36)، استفاده از ابزارهای شناختی برای دست یابی به علم(همان)، عزم مبتنی بر جزم و علم(همان)،اجتناب از تبختر و تفاخر(اسراء، آیه 37)، فروتنی و تواضع در رفتار و گفتار(همان)، اجتناب از زشتی ها و مکروهات(اسراء، آیه 38)، عمل مطابق معروف و پسندیده (همان) بر اساس برداشت از مفهوم مخالف و مانند آن ها اشاره کرد که در جاهای دیگر از جمله سوره لقمان بیان شده است.

این ها تنها شماری از حکمت های نظری و عملی است که قرآن به آن دعوت می کند و آن را موجب کسب کمالات انسانی و متاله و خدایی شدن انسان می داند.


97/2/8::: 5:9 ع
نظر()
  
  

انسان در دنیا به سبب محدودیت هایی آن، متزمن به زمان و متمکن به مکان است؛ از این رو، اگر در زمانی باشد، همزمان در زمانی دیگر نیست؛ و اگر در مکانی باشد در همان زمان در مکانی دیگر نیست؛ هم چنین اگر اشتغال به کاری داشته باشد که تمام وجودش را به خود مصروف داشته است، نمی تواند به کاری دیگر اشتغال داشته باشد؛ هر چند که در برخی از امور جزیی این گونه است که اشتغال به کاری از کاری دیگر باز نمی دارد. پس از جهتی انسان در امور جزیی همانند دستگاه های دیجیتالی عمل می کند؛ یعنی در حالی که فیلم را پخش می کند، در حالت ضبط چیزی دیگر و مانند آن ها است. در دستگاه های دیجیتال این ظرفیت است که همزمان چند برنامه باز و به مورد اجرا گذاشته شود. البته همین دستگاه های دیجیتال به سبب برخی از محدودیت نمی تواند همزمان بیش از چند برنامه را اجرا کند؛ پس هر چه ظرفیت آن افزوده شود، بازده آن نیز افزایش می یابد.

از نظر قرآن، انسان در بهشت این گونه است؛ زیرا انسان ها با توجه به مراتب وجودی خود در بهشت های هشتگانه قرار می گیرند. پس هر چه سازه های وجودی آنان بهتر و کامل تر باشد، به همان میزان نیز در بهشت های برتر از داده ها و امکانات بیش تری برخوردار خواهند بود.

بر اساس آیات قرآنی، انسان باید در دنیا تلاش کند تا با استفاده از معارف کامل الهی از طریق عقل و نقل، و انجام همه دستورهای متنوع و متعدد عملی، سعه وجودی خویش را افزایش دهد و با شرح صدر و انشراح بتواند به حدی از انسانیت برسد که از آن به متاله و خدایی شدن یاد می شود. به این معنا که اگر خدا را صد یا هزار اسم حسنی است، انسان بتواند همه آن اسمای الهی را در تمام کمالیت در خود تحقق و فعلیت بخشد و مظهر همه اسمای کمالی الهی شود. در این صورت انسانی می شود که همان خدا می توانند به امور گوناگون در یک زمان بپردازد، بی آن که چیزی او را از چیزی دیگر باز دارد. درباره خدا گفته می شود: یا من لایشغله شان عن شان؛ ای خدایی که کاری او را از کاری دیگر باز نمی دارد.

انسان در بهشت های هشت گانه با توجه به ظرفیت و سعه وجودی که پیدا کرده می تواند مظهر این اسم الهی باشد. بر این اساس، در عالی و برترین بهشت های هشتگانه که بهشت قلب است، انسان متاله همزمان در همه زمان ها و مکان ها حضور داشته و به کارهای متعدد و متنوع می پردازد. پس اگر در جایی و زمانی مشغول به خوردن و نوشیدن از شراب ناب و طهور بهشتی است، در جایی دیگر مشغول پیاده روی و گردش یا گفت و گو با دوستان یا نکاح با حوریان و زنان بهشتی یا در محضر بزرگان یا کارهای لذت بخش دیگر است.

پس همان طوری که انسان در بهشت، چون ظروف شیشه ای است که پیش و پس برای آن معنایی ندارد و همه جهات شش گانه برای او جلو و پیش رو است؛ و از همین رو، بهشتی ها با همه در حالت  متقابلین هستند(حجر، آیه 47؛ واقعه، آیه 16، صافات، آیه 44؛ دخان، آیه 44)؛ هم چنین غیب و شهادت برای او معنا و مفهومی ندارد همه چیز در برابر او بوده و همه کس و چیز مشهود او هستند؛ هم چنین در یک زمان در همه جا و همه زمان ها حضور دارد و زمانی برای او آینده و گذشته نخواهد بود، بلکه همه زمان ها برایش حال و اکنون است و او در همه مکان ها حضور دارد و جایی غیبت ندارد؛ زیرا قوانین نظام هستی اخروی غیر از نظام دنیوی و محدودیت های آن است؛ چرا که نظام کنونی دنیوی جمع شده (انبیاء، آیه 104) و با تبدیل و جایگزینی نظام و زمین و آسمانی دیگر از جنسی دیگر، همه آن نظام کنونی تبدیل و دگرگون می شود.(ابراهیم، آیه 48)

امیرمومنان امام علی(ع) درباره خدا می فرماید: لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ، وَ لا یُغَیِّرُهُ زَمانٌ، وَ لا یَحْوِیهِ مَکانٌ، وَ لا یَصِفُهُ لِسانٌ، ‏لا ‏یَعْزُبُ‏ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمإِ، وَ لا نُجُومُ السَّمإِ، وَ لا ‏سَوافِى‏ ‏الرِّیحِ‏ فِى الْهَوإِ، وَ لا دَبِیبُ النَّمْلِ عَلَى ‏الصَّفا، وَ لا مَقِیلُ ‏الذَّرِّ فِى اللَّیْلَهِ الظَّلْماءِ، یَعْلَمُ مَساقِطَ الْأَوْراقِ، وَ خَفِىَّ ‏طَرْفِ‏ ‏الْأَحْداقِ‏؛ هیچ کارى خدا را از کار دیگر باز نمى‏دارد، و گذشت زمان در او دگرگونى ایجاد نمى‏کند، و مکانى او را در بر نمى‏گیرد، هیچ زبانى قدرت وصف او را ندارد، و چیزى از خدا مخفى و پنهان نیست، نه تعداد قطرات فراوان آبها، و نه ستارگان انبوه آسمان، و نه ذرات خاک همراه با گردبادها در هوا، و نه حرکات مورچگان بر سنگهاى سخت، و نه استراحتگاه مورچگان ریز در شبهاى تار. خدا از مکان ریزش برگ درختان، و حرکات مخفیانه چشمها آگاه است.(نهج البلاغه، خطبه 177)


97/2/6::: 3:31 ع
نظر()
  
  

در قرآن از چهار شیوه و روشی بهره برداری از برهان سخن به میان آمده است که شامل موارد زیر است:

  1. برهان محض: دلایل حق و بهره گیری از حکمتی است که مخاطب ممکن است قبول نداشته باشد و حتی پس از استدلال آن را نپذیرید. دعوت های پیامبران در وهله نخست بر حکمت و چنین برهانی است(نحل، آیه 125)؛

  2. جدل احسن: مجادله گفت و گویی دو سویه است که هدف آن دست یابی به نتیجه ای حق است. در این شیوه گوینده مطلب حقی را بیان می کند که مخاطب و شنونده آن را قبول دارد. پس دو شرط در این نوع ارایه دلیل و برهان وجود دارد: الف: حق بودن؛ ب: مقبول مخاطب بودن(همان)؛ البته برخی شرط دیگری به جدال احسن اضافه کرده و گفته اند، جدال احسن زمانی تحقق می یابد که هدف از گفت و گو، ارشاد و تبیین حق باشد، نه غلبه و چیرگی بر خصم؛ هدف از جدل ابطال باطل و احقاق حق است؛

  3. جدل باطل یا مراء: مراء، همان مجادله ای است که ممکن است مقبول طرف مقابل باشد، ولی سخن حقی نیست. این نوعی سوء استفاده از جهل مخاطب است که از نظر قرآن گناه و حرام است.

  4. مراء ظاهر: جدل به دو دسته جدل احسن و جدل باطل یعنی همان مراء باطل تقسیم می شود. به نظر می رسد که مراء ظاهر همان جدل احسن باشد؛ زیرا مراء ظاهر را مراء حق و علمی دانسته اند که در نهایت مورد قبول دیگران قرار می گیرد. بر این اساس تنها فرق جدل احسن با مراء ظاهر در این است که در جدل احسن، از همان آغاز از سخن حق مقبول در نزد خصم بهره گرفته می شود؛ در حالی که در مراء ظاهر، از سخن حقی کمک گرفته می شود که احتمال و بلکه قطع به پذیرش آن از سوی مخاطب و خصم می رود؛ یعنی اطمینان یا قطع به پذیرش استدلال و سخن حق داده می شود.

در قرآن مراء با تمام مشتقاتش بیست بار به ‌کار رفته است و در روایات اسلامی روی آن زیاد بحث شده؛ اما خود واژه «مراء» فقط یک ‌بار در قرآن وارد شده است. خدا در قرآن می فرماید: «فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً؛ جز با آنان درباره اصحاب کهف مراء مکن مگر مراء ظاهر.(کهف، آیه 22)

از آن جایی که قرآن مراء در آیه را با قید ظاهر به کار برده برخی گفته اند مراد همان مجادله سطحی و مباحثه بدون طول و تفصیل؛ گفتگوی منطقی و مستدلّ؛ گفتگوی ساده و مختصر؛ نه عمیق و طویل ؛ مباحثه روشن و مستدلّ است. به نظر می رسد که با توجه به خود آیه می توان گفت، مراد از آن گفت و گو و جدلی است که بر اساس حقایق ظاهری و قعطی و یقینی است نه مطالبی که مبتنی بر رجم بالغیب و تیر در تاریکی انداختن باشد. پس نیازی نیست که از آنان فتوا و نظریه ای جدیدی بخواهی که مبتنی تیر در تاریکی انداختن است؛ زیرا خود به آن چه علم داری بسنده کن.

البته چنان که گفته شد ممکن است، مراد از مراء ظاهر، جدلی است که در آن غلبه و چیرگی برای گوینده با ارایه ادله حق ثابت باشد؛ هر چند که آن سخن در آغاز مقبول شنونده نباشد؛ پس در امری که احتمال می دهی غلبه ای در آن نیست، وارد نشو! اما در مراء و جدلی که احتمال غلبه و پذیرش سخن حق می رود، می توان وارد شد.

کلمة «مریة» به معنای شک در چیزی است و امتراء، ممارات و تماریبه معنای محاجّه در آن امری است که مورد شک باشد.

باید یاد آور شد که اصل کلمه «مریة» از اصطلاح «مریة الناقة» گرفته ‌شده که معنایش، به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر، دست کشیدم، است.( لسان العرب، ج15، ص278؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج4، ص322)

جرجانی می گوید: مراء در اصطلاح عبارت است از: اعتراض کردن بر سخن غیر و اظهار نقص و خلل آن در لفظ یا در معنا، به ‌قصد اهانت به آن شخص است.(کتاب التعریفات، ص100)

به عبارت جامع ‌تر: مراء با انگیزه برتری ‌جویی و خودنمایی علمی پدید می‌ آید، به این معنا که فرد در گفتگو با دیگری، بدون انگیزه دینی و فایده اخروی، به ایراد و اعتراض بر سخنان طرف مقابل می ‌پردازد تا هوش و دقت و زیرکی خویش را نشان دهد؛ خواه در مسائل علمی باشد، خواه در غیر آن؛ اعتراض به ‌حق باشد یا به باطل، و همیشه دوست دارد هر آنچه که او می ‌خواهد و می ‌گوید، صحیح باشد.از این ‌رو، مراء در شمار اعمال زشتی است که از صفات ناپسند درونی انسان سرچشمه می ‌گیرد.

اما چنان که گفته شد، خدا «مراء ظاهر» را از انواع و اقسام مراء باطل جدا کرده و مجوز ورود به چنین مراء را صادر کرده است.(کهف، آیه 22)

فرق مراء و جدل

برخی فرق میان مراء و جدل را در امور شش گانه ای دانسته اند:

1. در مراء، غرض اظهار فضل و کمال است؛ ولی در جدال، تعجیز و چیرگی برطرف مقابل؛

2. جدال در اصل به معنی پیچاندن طناب است؛ پس هدف از جدال پیچاندن طرف مقابل در مناظره است؛ اما مراء به معنی گفتگو کردن در چیزی است که در آن مریه و شک وجود دارد؛

3. مراء در مقابل حملات خصم جنبه دفاعی دارد؛ ولی جدال اعم از دفاعی و تهاجمی است؛

4. مراء نوعاً در مواردی به کار می ‌رود که انسان روی یک مسئله باطل پافشاری و استدلال می‌ کند؛ ولی در مناظره و مجادله این مفهوم الزاماً وجود ندارد؛

5. مراء، نکوهیده و مذموم است؛ زیرا معمولاً در مورد مخاصمه و نزاع درباره حقی گفته می ‌شود که ظاهر و آشکار شده؛ ولی جدال همیشه اینگونه نیست؛

6. معمولاً جدال در مسائل علمی است؛ ولی مراء اعم از آن است.

اما باید یادآور شد که مراء ظاهر می تواند مبتنی بر بیان سخن حق غیر مقبول در نزد شنونده باشد که در نهایت مقبول شنونده می شود و موجبات ظهور و غلبه بر خصم است. بر این اساس نمی توان مراء را استدلال بر پایه امر ناحق یا مشکوک دانست؛ زیرا مراء چنان که از قرآن بر می آید می تواند بر امری سامان داده شود که علمی و قطعی و حق است هر چند که در آغاز خصم و شنونده آن را نمی پذیرد ولی در نهایت پذیرای آن می شود.


  
  

از نظر هستی شناسی قرآن، همه هستی در برابر خدا به چند امر می پردازند: اسلام (آل عمران، آیه 83)، سجده (حج، آیه 18)، تسبیح(حدید، آیه 1؛ جمعه، آیه 1)، تحمید (اسراء، آیه 44) و طوع و اطاعت.(فصلت، آیه 11)

از نظر قرآن هر چیزی در هستی می داند که چگونه خدا را تسبیح کند و نمازگزارد: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ؛ آیا ندانسته‏ اى که هر که و هر چه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند؛ و پرندگان نیز در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند تسبیح او مى‏ گویند. همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند؛ و خدا به آنچه مى کنند داناست. (نور، آیه 41)

پس یکی از مهم ترین کارهای همه هستی و هم چنین اذکاری که برای آن ها در قرآن مطرح شده، تسبیح گویی برای حق و گفتن سبحان الله است.

هم چنین از نظر قرآن هر گونه اسراء و معراجی با این ذکر و حقیقت آن اتفاق می افتد(اسراء، آیه 1) و انسان با این ذکر به این درجه می رسد که به خدا تقرب می جوید و این گونه متاله و خدایی می شود، هر چند که هرگز به بی نهایت نمی رسد؛ زیرا مفهوم تسبیح در باطن خود، عدم وصول به بی نهایت را می رساند. انسان هر چند صفات و اسمای الهی را بداند و بشناسد و به آن صف متصف و متخلق شود، تنها متاله و خدایی شده است نه آن که به آن حقیقت بی نهایت نزدیک شده باشد؛ زیرا نهایت را راهی به بی نهایت نیست.

اگر خدا با «کن فیکون» کار می کند، کن فیکون انسان همین «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» است که اهل بهشت با این حقیقت و ذکر الهی است که بهشت آفرینی می کنند(یونس، آیه 10) و نهرها و رودها و حوری ها را می سازند.(انسان، آیه 6)

با نگاهی به ماهیت و حقیقت تسبیح باید گفت که این حقیقت دربرگیرنده و متضمن اموری چند است که عبارتند از:

  1. تسبیح گر پی به نقص خود برده است؛

  2. نقص را قابل علاج دانسته و امکان دست یابی به کمال و رهایی از نقص را می دهد؛

  3. به این نکته رسیده که رسیدن به کمال و رهایی از نقص با اتصال به موجود کمالی مطلق شدنی است که همان خدا است؛

  4. امکان برطرف کردن نقص با استمداد و بهره گیری از کمال مطلق شدنی است؛

  5. چنین کمال مطلقی قابل ستایش و قدردانی است.

البته انسانی به معراج می رود که بتواند مظهر اسمای چهارگانه مالک، قدوس، عزیز و حکیم باشد یعنی مظهر «الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» باشد؛ در این صورت خلیفه الهی و مظهر او خواهد بود و هر کسی به خلیفه بنگرد مستخلف عنه را در خلیفه می بیند.


  
  

قرآن از مردمان خواسته است تا با مطالعات علمی و شنیدن اقوال و عقاید دیگران، بهترین ها را بشناسند و از آن اتباع و پیروی کنند.

در حقیقت آزادی اندیشی و اجرای برنامه کرسی های آزاداندیشی برای ارایه اقوال و آراء گوناگون علمی لازم و ضروری است تا انسان با عقلانیت و تفکر تعقلی نه خیالی و ظنی، به انتخاب برترین ها و بهترین ها بپردازد و آن را در زندگی به مورد اجرا در آورد.

خدا می فرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ؛ پس ای پیامبر به بندگانم بشارت ده! همان کسانی که به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند. اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان. (زمر، آیات 17 و 18)

البته از آن جایی که قرآن کتاب هدایت انسان به فلسفه و سبک زندگی درست و راستین است، خود نه تنها به این قانون اساسی و اصلی یعنی آزاداندیشی دعوت می کند، بلکه بر آن است تا برای جلوگیری از سرگردانی مردمان، بهترین قول و اعتقاد قابل عمل را بیان کرده و نشان دهد. از همین روست که خدا می فرماید: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ و کیست‏ خوشگفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید من در برابر خدا از تسلیم‏شدگانم.(فصلت، آیه 33)

باید توجه داشت که در اصطلاحات قرآنی گاه قول به اعتقاد درونی نیز گفته می شود که حتی به زبان در نمی آید؛ چنان که خدا از افکار و اندیشه های درونی حضرت یوسف(ع) به قول تعبیر کرده است: قَالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ؛ گفتند: اگر او دزدى کرده پیش از این نیز برادرش دزدى کرده است‏ یوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد؛ و در دل خویش گفت: موقعیت‏ شما بدتر از اوست؛ و خدا به آنچه وصف مى ‏کنید، داناتر است. (یوسف، آیه 77)

خدا در آیات قرآنی نه تنها به اصل آزاداندیشی و اصل پیروی از برترین مکاتب و عقاید توجه داده است؛ بلکه حتی به مصداق خارجی و عینی از کسی که بر اساس فلسفه برتر و برترین عقاید و مکاتب، سبک زندگی خود را سامان داده ، اشاره کرده است و فرموده است: قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ؛ بگو این است راه من که من و هر کس پیروى‏ ام کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مى ‏کنیم و منزه است‏ خدا و من از مشرکان نیستم.(یوسف، آیه 108؛ نیز احزاب، آیه 21)


97/2/3::: 12:20 ع
نظر()
  
  

 انسان در برابر دنیا و آخرت چهار نوع واکنش نشان می‌دهد :

1. دنیا و آخرت را با هم می خواهد. خدا می فرماید مؤمنان این گونه هستند : وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ و گروهی از آنان مى گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .(بقره، آیه 102)

البته خدا در آیه بعد می فرماید که مؤمنان تنها بخشی از پاداش عمل نیک خویش را در دنیا به دست می آورند و خدای سریع حساب، بیشتر آن را در آخرت به آنان می دهد.

2. این که انسان نه دنیا را بخواهد و نه آخرت. چنین چیزی معنا ندارد ‌؛ زیرا چنین فردی خودکشی می کند. از این رو در قرآن کریم به این پرداخته‌ نشده است. البته این رفتار و واکنش، معقول نیست و خدا به انسان ها هشدار می دهد که به هیچ وجه خودکشی نکنند و خود را در هلاکت و شرایط آن قرار ندهند(بقره، آیه 195) یا دیگران به ویژه فرزندان را نکشند.(انعام، آیه 151)

3. این که انسان فقط دنیا را بخواهد نه آخرت را؛ چون اعتقادی به آن ندارد. خدا می فرماید : فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ‌‌؛ پس گروهی از مردم  کوتاه فکر  مى گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا کالای زندگی  عطا کن . و آنان را در آخرت هیچ بهره ای نیست .(200) این گروه نیز بهره ای دنیا خواهند و در آخرت چیزی ندارند. (زخرف، آیات 32 تا 35)

4. این گروه چهارم دنیا را نمی خواهند و تنها به آخرت گرایش داشته و آن را می خواهند. از نظر این هم معقول نیست؛ زیرا نفی دنیا به طور کامل شدنی نیست ‌؛ زیرا انسان نیاز به غذا و آب و هوا و مانند آن دارد و نفی دنیا به این ترتیب چیزی جز خودکشی نیست. از این رو قرآن به این مورد مانند نفی دنیا و آخرت نپرداخته است.


  
  
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >